احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن جمیل المروزی مکنی به ابویوسف. محدّث است و از ابن المبارک روایت کند.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن الجنید. رجوع به کتاب الوزراء جهشیاری ص123 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن جوشن مکنی به ابوجعفر. صاحب طبقات الامم گوید او و علی بن احمر عیدلانی [ شاید: صیدلانی ]متبحرترین مهندسان زمان خود باشند.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حاتم ابونصر باهلی، صاحب اصمعی. او از اصمعی کتب وی را روایت کرده است و ابوالعباس محمد بن احمد القمری الاسکافی النّحوی گوید که ابونصر باهلی خواهرزادهء اصمعی است. و ابوالطیب در کتاب مراتب النحویین آرد که بعضی گمان برند که احمد خواهرزادهء اصمعی باشد و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن الحاج. رجوع به احمدبن محمد... و رجوع به ابن الحاج... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حاجب ملقب به مهذب الدین. ابن ابی اصیبعه آرد (ج2 ص181 ببعد): وی طبیبی مشهور و در صناعت خویش فاضل و در علوم ریاضی متقن و در ادب و علم نحو متعین بود. مولد او به دمشق است و او در آنجا نشو و نما یافت...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن الحارث بن المبارک الخراز مکنی به ابوجعفر. راویهء ابوالحسن المدائنی و العتابی. و او راویه ای مکثر و متصف بثقه و شاعر و از موالی المنصور بود. و چنانکه مرزبانی از قانع آرد وفات وی بذی الحجهء سال 257 ه . ق. بوده است او بباب...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حازم. معروف به ابن ابی غَرزَه. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حامدبن محمد بن عبدالله بن علی بن محمودبن هبه الله آلُه(1) ملقب بعزیزالدین و مکنی به ابونصر مستوفی عم عماد کاتب اصفهانی از رجال دولت سلجوقی. تولد او در اصفهان به سال 427 ه . ق. او در آخر عمر خزانه دار سلطان محمودبن محمد بن...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حامد راذکانی. از مردم راذکان دهی بطوس. یکی از علمای فقه است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حَبْرون. شاعری است از عرب.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن الحجاج. شاعری قلیل الشعر است. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن الحجازی الفشنی. رجوع به فشنی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حجر عسقلانی ملقب بشهاب الدین. او راست: فضائل رجب و القصاری و زهرالمطول فی بیان حدیث المعدل و زهرالمطول فی معرفه المعلول و السبعه السیاره النیرات. و رجوع به ابن حجر ابوالفضل... و احمدبن علی بن حجر... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حجر مکّی هیثمی شافعی ملقب به شهاب الدین و شیخ الاسلام. مفتی حجاز. او راست: کف الدماغ (؟) من محرمات اللهو و السماع. المنح المکیه فی شرح ام القری (افضل القری) و قره العین فی بیان ان التبرع لایبطله الدین. الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حجی بن موسی الحسبانی الدمشقی ملقب به تقی الدین. او راست: ذیل بر وفیات شیخ تقی الدین بن رافع. وفات 816 ه . ق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حرب زاهد نیشابوری مکنی به ابوعبدالله. او راست: کتاب الدعاء و کتاب الکسب. وفات او به سال 234 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسام الدین. او راست: مرآه الملوک ترکی در اخلاق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسان مکنی به ابوجعفر. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج2 ص79) آرد: وی الحاج ابوجعفر احمدبن حسان الغرناطی است. مولد و منشأ او غرناطه بود و بصناعت طب اشتغال داشت و در علم و عمل طب صاحب جودت بود و بطبابت منصور منصوب بود. و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن. رجوع به احمد رانی شود.
