جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه کله: (تعداد کل: 20)

کله

[کِلْ لَ] (ع اِ) پشه خان. ج، کِلَل. (منتهی الارب). پردهء نازک و رقیق که چون خانه دوزند تا خود را از پشه نگاه دارند و عامه بدان ناموسیه گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به کِلَّه شود. || پردهء تنک و نازک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع...

کله

[کُلْ لَ] (ع اِ) مؤنث کُلّ. (منتهی الارب). تأنیث کل است و گویند: کله امرأه، همانگونه که گویند: کل امری ء . (از اقرب الموارد). || تأخیر و درنگ. (منتهی الارب). تأخیر. (اقرب الموارد).

کله

[کَلْ لَ] (ع ص) کارد کند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

کله

[کَ لَ / لِ] (اِ) رخساره و روی را گویند. (برهان). رخساره و روی. (ناظم الاطباء). رخساره. روی. چهره. (فرهنگ فارسی معین) :
چون خنده در آن لعبت دلخواه افتد
چَه در کله افتد و مرا آه افتد.
امیرخسرو دهلوی.
|| گوی را نیز گفته اند که در وقت خندیدن بر دو طرف روی...

کله

[کَ لَ / لِ] (اِ) محل. جای. زار. سار؛ کنوس کله؛ ازگیل زار (در دیلمان). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

کله

[کُ لَ / لِ] (ص) هر چیز کوتاه و ناقص را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). کوتاه و ناقص و کوچک. (آنندراج). کوتاه و ناقص. (فرهنگ فارسی معین). || آدم کوتاه. (از برهان). مردم کوتاه. (ناظم الاطباء). کوتاه. (از برهان). مردم کوتاه. (ناظم الاطباء). کوتاه. قصیر. (فرهنگ فارسی معین).کوتاه قد. (یادداشت...

کله

[کُلْ لَ / کُ لَ](1) (اِ) موی سر و موی کاکل را گویند که یک جا جمع کرده باشند. (برهان) (ناظم الاطباء). موی کالک. گله. (فرهنگ فارسی معین). موی گیسو. (از فهرست ولف) :
همان گیل مردم چو شیر یله
ابا طوق زرین و مشکین کله.فردوسی.
هر چکاوک را رسته ز بر سر...

کله

[کُ لَهْ] (اِ) مخفف کلاه است. (برهان). مخفف کلاه و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). کلاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
قبا جوشن و اسب تخت من است
کله(1)، خود و نیزه درخت من است.
فردوسی.
زره بود بر تنش پیراهنش
کله(2)، ترگ بود و قبا جوشنش.فردوسی.
کله(3)، خود و شمشیر جام من است
به بازو خم...

کله

[کُ لَهْ] (اِ) به معنی حرکات در جماع مشهور است. (برهان). جنبش و حرکت در حین جماع. (ناظم الاطباء). و رجوع به کله [ کَ لَ / لِ ] (معنی نهم) شود. || نره و ذکر. (ناظم الاطباء). آلت تناسل. (غیاث). از اشعار هجویهء عصر صفوی معلوم می شود «کله»...

کله

[کُ لَ / لِ] (اِ) خوره. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کُلی (بیماری) شود.

کله

[کِ لَ / لِ] (اِ) بخیه زدن جامه را گفته اند. (برهان). بخیه و بخیه زدگی. (ناظم الاطباء). و رجوع به کله [ کَ لَ / لِ ] (معانی پنجم و ششم و هفتم) شود.

کله

[کَلْ لَ / لِ] (اِ) بمعنی سر باشد مطلقاً اعم از سر انسان و حیوان دیگر. (برهان). رأس و سر. سر انسان و دیگر حیوانات. (ناظم الاطباء). سر. رأس. (اعم از انسان یا حیوان). (فرهنگ فارسی معین) :
عصیان کنی و جای مطیعان طلب کنی
بسیار کله رفت به سودای این کلاه.سوزنی.
ز...

کله

[کَلْ لَ / لِ] (ص) بمعنی بی وفا و بی حقیقت و هرجایی هم آمده است. (برهان). بی وفا و بی حقیقت و ناراست و مکار و هرجایی. (ناظم الاطباء).
- بی کله؛ راست و باحقیقت و باوفا. (ناظم الاطباء).
|| مستبد. || آنکه هرجایی نباشد. (ناظم الاطباء).

کله

[کِلْ لَ / لِ] (ع اِ) مأخوذ از کله عربی. خیمه ای که از پارچهء تنک و رقیق مثال کتان و امثال آن به جهت دفع و منع مگس و پشه بسازند. و به پشه خانه معروف است. (آنندراج). خیمه ای از پارچهء تنک و لطیف که همچون خانه دوزند....

کله

[کَ لَ] (اِخ) نام شهری و مدینه ای در میان جزیره ای. (از برهان). بندرگاهی است در هند و در نیمه راه عمان و چین واقع است. (از معجم البلدان). کله از شهرهای هند است در شرق دریا. (از اخبار الصین و الهند ص10). بندری است در اقیانوس هند. (نخبه...

کله

[کَ لَ] (اِخ) جزیره ای است در اقیانوس هند. (نخبه الدهر ص152): و آنگه جزیره های زنگیستان، وز جزیره های بزرگوار و نامدار که اندر اوست، سراندیب... و جزیرهء کله، و از وی ارزیز و قلعی خیزد. (التفهیم ص168).

کله

[] (اِخ) نام شهری و مدینه ای باشد. (برهان). نام شهری. (ناظم الاطباء). و رجوع به کَلَه (اِخ) شود.

کله

[] (اِخ) دهی از بخش شهریار شهرستان تهران است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج1).

کله

[] (اِخ) دهی از دهستان نیاسر است که در بخش قمصر شهرستان کاشان واقع است و 550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج3).

کله

[کَلْ لَ] (اِخ) شعبه ای از طایفهء بابادی هفت لنگ بختیاری است.
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.