کله
[کَ لَ] (اِخ) نام شهری و مدینه ای در میان جزیره ای. (از برهان). بندرگاهی است در هند و در نیمه راه عمان و چین واقع است. (از معجم البلدان). کله از شهرهای هند است در شرق دریا. (از اخبار الصین و الهند ص10). بندری است در اقیانوس هند. (نخبه الدهر ص152) :
نهانیهای اسکندر به ایران آری از یونان
خزینهء شاه زنگستان به غزنین آری از کله.(1)
فرخی.
چنین هر یکی همچو شیر یله
گزین کرد و شد تا به شهر کله.اسدی.
پادشاه قنوج را هر کسی باشد رای خوانند... پس اندر شهرها به سراندیب... و زمین کله تا هندوستان اندرونی سولاهط. (مجمل التواریخ و القصص ص422). خلق را از راه وعظ، کن و مکن می فرماید و گاه به زبان اهل حله ثنا می سراید گاهی به لغت اهل کله.(2) (مقامات حمیدی از آنندراج).
(1) - به ضرورت وزن، به تشدید لام [ کَ ل لَ ] .
(2) - صاحب آنندراج آرد: از این بیان معلوم می شود که نام شهری است اما به یقین معلوم نگشته.
نهانیهای اسکندر به ایران آری از یونان
خزینهء شاه زنگستان به غزنین آری از کله.(1)
فرخی.
چنین هر یکی همچو شیر یله
گزین کرد و شد تا به شهر کله.اسدی.
پادشاه قنوج را هر کسی باشد رای خوانند... پس اندر شهرها به سراندیب... و زمین کله تا هندوستان اندرونی سولاهط. (مجمل التواریخ و القصص ص422). خلق را از راه وعظ، کن و مکن می فرماید و گاه به زبان اهل حله ثنا می سراید گاهی به لغت اهل کله.(2) (مقامات حمیدی از آنندراج).
(1) - به ضرورت وزن، به تشدید لام [ کَ ل لَ ] .
(2) - صاحب آنندراج آرد: از این بیان معلوم می شود که نام شهری است اما به یقین معلوم نگشته.