ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) اسماعیل بن عبدالکریم الصنعانی. محدث است.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) اصرم بن حوشب. محدث است.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) حسان بن ابراهیم. قاضی کرمان. محدث است.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) خالد. محدث است و از یونس بن حلبس روایت کند.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) ربیع بن حبیب الاحول برادر عائذبن حبیب. محدث است.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) عائذبن حبیب الاحول. محدث است.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) عبدالجباربن ورد. محدث است و از او بشربن صفوان روایت کند.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) عبدالرحمن بن هارون الغسانی. محدث است.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) عبدالله بن نمیر. محدث است.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) عبدالملک بن عبدالرحمن الزماری. محدث است.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) محمد بن یزید الرفاعی الکوفی قاضی الشرقیه به بغداد. محدث است.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) محمودبن یزید الکوفی. از علماء و قاضی بزمان منتصر و معتصم خلفای عباسی. وفات او به سال 248 ه . ق. بود. و رجوع به حبیب السیر چ طهران ج1 ص294 شود.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) مخزومی. مغیره بن سلمه. محدث است.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) مغیره بن سلمه مخزومی. محدث است.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) مغیره بن مقسم الضبی. محدث است و رجوع به مغیره... شود.
ابوهشام
[اَ هِ] (اِخ) یحیی بن راشد الطویل. محدث است. و از ابی زبیر و از او علی بن ابی جمیله روایت کند.
ابوهفان
[اَ هَفْ فا] (اِخ) عبدالله بن احمدبن حرب. رجوع به ابوهفان المهزمی... شود.
ابوهفان
[اَ هَفْ فا] (اِخ) المهزمی. عبدالله بن احمدبن حرب بن خالد. او از شعرای مخضرمی الدولتین و لغوی است. و علم لغت از اصمعی فراگرفت و یموت بن المزرع از او روایت کند. او مردی بی پروا و تنک مایه و تنگدست و باده پرست بود. او راست: کتاب اخبارالشعراء...
ابوهلال
[اَ هِ] (اِخ) الدیحوری. یکی از رؤسای مانویه در خلافت ابی جعفر منصور و او مقالصه را ببازگشت بطریقهء اصلیهء مانویه داشت.
ابوهلال
[اَ هِ] (اِخ) تغلبی. عمیربن تمیم. محدث است.
