ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالمنعم بن فرس [ کذا ] الغرناطی. رجوع بعبدالمنعم... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالمؤمن بن علی قیسی. نخستین از امرای موحدی مغرب. رجوع بعبدالمؤمن... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالمؤمن، قیسی بن علی قیسی کومی. رجوع به قیسی بن علی قیسی... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالواحدبن شیخ ابی حفص. مؤسس سلسلهء بنی حفص تونس. رجوع به عبدالواحد... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالواحدبن محمد باهلی. رجوع به عبدالواحد... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالواحد رشید. دهمین از امرای موحدی مغرب. رجوع به رشید... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالواحد مخلوع. ششمین از امرای موحدی مغرب. رجوع بعبدالواحد... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالوهاب بن حریش. رجوع به عبدالوهاب... و رجوع به ابومسهل... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالوهاب بن عبدالمجید الثقفی. محدث است.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالوهاب بن علی بن نصربن احمد. قاضی مالکی. فقیه و ادیب و شاعر. رجوع به عبدالوهاب... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالوهاب بن علی القاضی بن طوق. رجوع به عبدالوهاب... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبدالوهاب محمد شافعی. رجوع به عبدالوهاب... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبیدبن سعید الاموی. برادر یحیی بن سعید الاموی. محدث است.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبیدبن صباح. محدث است.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبیدبن عبدالله ابی الفضل بن محمد بن عبیدالله فاسی. او راست: الجواهر السمینه فی شرح الاجرومیّه.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبیداللهبن عبدالله بن طاهر. از امرای آل طاهر در خراسان. رجوع بعبیدالله... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبیداللهبن محمد بن ابی برده القصری. رجوع به عبیدالله... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبیداللهبن محمد بن علی بن شاه مردان. رجوع به عبیدالله... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبیداللهبن مُعیّه السُوائی. و بعضی نام او را عبدالله گفته اند. رجوع به عبیداللهبن مُعیّه... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) عبیداللهبن موسی العیسی. محدث است.
