ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) جهنی. او از قاسم بن عبدالرحمن و از او فضیل بن مرزوق روایت کند.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) حفص بن سلیمان الخلال الهمدانی مولی السبیع یا بنی الحرث بن کعب از مردم ایران وزیر ابوالعباس سفّاح اول خلفاء عباسی و بعضی نام ابوسلمه را جعفر گفته اند و درست نیست. او نخستین کس است در مسلمانی که لقب وزیر یافت و پیش از...
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) حکم بن عبدالله بن سعد خطّاف. محدث و ضعیف است.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) حمّادبن سلمهء فقیه و ادیب تابعی. رجوع به حّمادبن سلمه... شود.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) حمّادبن معقل. محدّث است.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) حمصی. سلیمان بن سلیم. محدّث است و اسماعیل بن عیاش و بقیه از او روایت کنند.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) خَلّال. رجوع به ابوسلمه حفص بن سلیمان... شود.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) خیّاط. محدّث است و از عمر بن قصیر روایت کند.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) راشد الفزاری. محدّث است.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) ربیع بن حبیب حنفی. محدّث است.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) زبیربن عربی. محدّث است و بعضی نام او را زبید گفته اند.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) سعیدبن بشر. محدث است و از قتاده روایت کند.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) سیاربن حاتم العنزی البصری. محدّث است.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) شامی. حریز از وی روایت کند.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) صاحب الطّعام. محدّث است و از جابربن یزید روایت کند.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) عبادبن منصور الباجی البصری. محدّث است.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) عبدالعزیزبن ابی سلمه الماجشون. تابعی است.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) عبدالله بن عبدالاسدبن عبدیالیل هلال بن عبدالله المخزومی، عمه زادهء رسول صلوات الله علیه و نخستین شوی امّالمؤمنین امّ سلمه است. او در اوائل بعثت ایمان آورد و از مهاجرین به حبشه است و پیش از رسول بمدینه هجرت کرد و در غزوهء عشیره در...
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) عبدالله بن عبدالرحمن بن عوف. تابعی است.
ابوسلمه
[اَ سَ لَ مَ] (اِخ) عبدالله بن مرافع الخضرمی البصری. محدّث است.
