ابوالفوارس
[اَ بُلْ فَ رِ] (اِخ) سعدبن محمد بن سعدبن صیفی تمیمی. ملقب بشهاب الدین و مشهور به حیص بیص. رجوع به سعد... شود.
ابوالفوارس
[اَ بُلْ فَ رِ] (اِخ) شاه شجاع بن مبارزالدین محمد از آل مظفر:
خیال آب خضر بست و جام کیخسرو
بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد.حافظ.
رجوع به شاه شجاع... شود.
ابوالفوارس
[اَ بُلْ فَ رِ] (اِخ)شرف الدوله و زین المله(1) شیرزیل(2) بن فناخسرو عضدالدوله. صاحب حبیب السیر گوید: او در وقت فوت پدر خود عضدالدوله ولایت کرمان داشت و چون خبر فوت پدر شنید بصوب شیراز توجه کرد و در شیراز وزیر عضد الدوله نصربن هرون نصرانی را که از این...
ابوالفوارس
[اَ بُلْ فَ رِ] (اِخ) شیرزیل. شیردل یا شیرذیل. رجوع به ابوالفوارس شرف الدوله... شود.
ابوالفوارس
[اَ بُلْ فَ رِ] (اِخ)طغانشاه بن الب ارسلان محمد بن چغری بیک بن میکائیل بن سلجوق:
ابوالفوارس خسرو طغانشه آن ملکی
که شاهی از اثر جاه او برد مقدار.ازرقی.
رجوع به طغانشاه... شود.
ابوالفوارس
[اَ بُلْ فَ رِ] (اِخ)عبدالملک بن نوح بن نصربن احمد سامانی. رجوع به عبدالملک... شود.
ابوالفوارس
[اَ بُلْ فَ رِ] (اِخ) قناوزی (خواجه عمید...). او بفرمان امیر نوح بن منصوربن نوح بن نصربن احمد سامانی (366 - 387 ه . ق.) سندبادنامه را از پهلوی بفارسی آورده است.
ابوالفوارس
[اَ بُلْ فَ رِ] (اِخ)قوام الدوله... رجوع به ابوالفوارس بن بهاءالدوله... شود.
ابوالفوارس
[اَ بُلْ فَ رِ] (اِخ) ملک العزیز ظهیرالدین سیف الاسلام طغتکین بن ایوب بن شاذی بن مروان. صاحب برادر سلطان صلاح ایوبی فرمانروای یمن (577 - 593 ه . ق.).
ابوالفهد
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) بصری. نحوی. از شاگردان زجاج و او کتاب سیبویه را دوبار نزد زجاج خوانده و کتاب الایضاح در نحو از اوست. (ابن الندیم).
ابوالفیاض
[اَ بُلْ فَیْ یا] (اِخ) محمد بن حسین بصری. رجوع به محمد... شود.
ابوالفیض
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) سالم. محدث است و ابن ادریس از او روایت کند.
ابوالفیض
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن سبحان قلی. هشتمین از امرای جانی یا هشترخانی بخارا (از 1117 تا 1167 ه . ق.). این امیر تنها بر ممالک آن سوی جیحون حکم میراند.
ابوالفیض
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن شیخ مبارک متخلص به فیضی (954 - 1011 ه . ق.). برادر ابوالفضل ناگری. او را به زبان فارسی اشعاری است بشیوهء هندیان و منظومهء افسانهء نل و دمن و تفسیر سواطع الالهام (1002) از اوست و در این تفسیر همهء آیات قرآنیه را با...
ابوالفیض
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ثوبان بن ابراهیم. رجوع به ذوالنون مصری... شود.
ابوالفیض
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ذوالنون. ثوبان بن ابراهیم مصری. رجوع به ذوالنون مصری... شود.
ابوالفیض
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) محرم بن پیر محمد بن مزید. رجوع به محرم... شود.
ابوالفیض
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) محمد بن علی بن عبدالله بن حلّی. رجوع به محمد... شود.
ابوالفیض
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) یوسف بن سَفْر. رجوع به یوسف... شود.
ابوالفیل
[اَ بُلْ] (اِخ) صحابی است.