احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسین رازی. مکنی به ابوزرعهء صغیر. محدث است. و وفات او بسال 375 ه . ق. بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسین طوسی ملقب به شیخ ابوسعید. یکی از جمع کنندگان اربعین حدیث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسین عاقولی ملقب به بطی ء. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسین علیف، شاعر بطحا. او راست: الدّرالمنظوم فی مناقب بایزید ملک الروم.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسین متنبّی و پدر او ملقب به عیدان السّقاء بود. رجوع به ابوالطیب متنبّی ...شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسین مروزی. مکنی به ابوغانم محدث خراسان. وفات444 ه . ق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن الحسین المستوفی الکشائی ملقب به امیر حمیدالدین. عوفی در لباب الالباب (ج1 صص108 - 109) آرد: حمید مستوفی که هر فاضلی که سخن او مستوفی بشنیدی مست وفاء او شدی، عارض نیسانی چون بعقود منظوم آن مستوفی ناظر گشتی از حیاء حیاء خود در عرق غرق...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن الحسین المهدی. پانزدهمین از ائمهء رسی سعدای یمن از 623 تا 656 ه . ق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسین همدانی مکنی به ابوالفضل بدیع الزمان. رجوع به احمدبن حسین بن یحیی بن السعید...شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حفص مکنی به ابوعمرو. صحابی است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حفص بن عبدالله محدث است. و از ابراهیم بن سالم نیشابوری روایت کند.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حکم حفصون. عالمی مدقق و در منطق بصیر و از علوم فلسفی مطلع و طبیبی معروف است. او نزد حاجب جعفر صقلی میزیست و بر خواص او مسلط بود جعفر او را طبیب خاص مستنصربالله کرد. پس از وفات جعفر او از حلقهء اطبای درباری کناره...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حلال. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حمدان بن احمد ملقب به شهاب الدین معروف به اذرعی. او راست: قوت المحتاج فی الشرح المنهاج در فروع. و التوسط و الفتح بین الروضه. و شرح و تعلیقاتی بر مهمّات اسنوی و مختصر حاوی صغیر تألیف عبدالغفار قزوینی. و الغنیه. وفات وی به سال 783...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حمدان بن سنان نیشابوری مکنی به ابوجعفر. او از مشاهیر عرفای اواخر مائهء سیم و اوایل مائهء چهارم هجریه است مولد و منشأ وی نیشابور و هم در آن ملک ساکن و در عداد بزرگان این قوم معدود بود و بصحبت ابوعثمان حیری و ابوحفص حداد...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حمدون بن شبیب. رجوع به ابن شبیب شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حمدان جَبّلی. از مردم جَبّل دهی بکنار دجله. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حمدان. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است. (الموشح چ مصر ص292).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حمدون بن اسماعیل بن داود. از خاندان آل حمدون. راویهء اخباری است و روایت از عدوی کند و کتاب الندماء و الجلساء از اوست. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حمدون المروزی مکنی به ابوسعید. محدث است.
