جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه عرق: (تعداد کل: 17)

عرق

[عَ] (ع مص) باز کردن و خوردن گوشت را که بر استخوان بود. (از منتهی الارب). گوشت از استخوان باز کردن و بخوردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). برکندن گوشتی را که بر استخوان بود و خوردن آن را. (از ناظم الاطباء). عرق العظم؛ آنچه از گوشت بر استخوان بود،...

عرق

[عَ] (ع اِ) استخوان که گوشت از وی رندیده و خورده باشند. (منتهی الارب). استخوانی که گوشت از وی باز کرده باشند. (غیاث اللغات). استخوانی که قسمت اعظم گوشت لخم آن را گرفته باشند و پاره های گوشت نازک و لذیذ بر آن مانده باشد. (از اقرب الموارد). ج، عِراق،...

عرق

[عَ رَ] (ع مص) سست گردیدن. (از منتهی الارب). کسل و تنبل شدن. (از اقرب الموارد). || سود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بچه گرفتن از شتران. (منتهی الارب) (دهار). || عرق الرجل؛ پوست آن مرد ترشح کرد، و چنین شخصی را عَرقان گویند. (از اقرب الموارد). خوی گرفتن....

عرق

[عَ رَ] (ع اِ)(1) خوی حیوان. و گاهی در غیر حیوان هم به استعاره آید. (منتهی الارب). خوی اندام. (غیاث اللغات). خوی. (دهار).خوی انسان و دیگر حیوانات و تری که از تن آنان تراوش کند. و گاه در غیر حیوان هم گویند. (ناظم الاطباء).آب پوست است که از ریشهء مویها...

عرق

[عَ رِ] (ع ص) لبن عرق؛ شیر مزه برگردانیده از خوی شتر که بر آن بار است. (منتهی الارب). شیری که مزهء وی از خوی شتری که بر آن بار کرده باشند برگردیده باشد. (ناظم الاطباء). شیری که طعمش به سبب عرق شتری که بر آن بار شده است، فاسد...

عرق

[عِ] (ع اِ) رگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). رگ بدن. (غیاث اللغات). وریدهای بدن که خون در آن جاری است، چون عرق اکحل و عرق قیفال و غیره. (از اقرب الموارد). ج، عُروق، أعراق، عِراق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رگ جهنده. (ناظم الاطباء). رگ ناجهنده. (ناظم الاطباء) :
قوت عرق...

عرق

[عِ] (اِخ) نام جد ابراهیم بن محمد بن عرق حمصی است که محدث بود. (منتهی الارب).

عرق

[عِ] (اِخ) لقب حسین بن عبدالجبار است. (از منتهی الارب).

عرق

[عِ] (اِخ) نام پدر عبدالرحمان بن عرق و پسرش محمد است که تابعیان بودند. (از منتهی الارب).

عرق

[عِ] (اِخ) وادیی است از آن بنی حنظله بن مالک بن زید مناه بن تمیم. (از معجم البلدان). رودباری است مربنی حنظله بن مالک را. (از منتهی الارب).

عرق

[عِ] (اِخ) کوهی است خرد در راه مکه. (منتهی الارب). گویند کوهی است در راه مکه، که «ذات عرق» از آن مأخوذ است. (از معجم البلدان). و رجوع به عرق (ذات...) شود.

عرق

[عِ] (اِخ) موضعی است. (منتهی الارب). جایگاهی است در زبید و نام آن در شعر ابی عقامه آمده است. (از معجم البلدان).

عرق

[عِ] (اِخ) جایگاهی است در نزدیکی بصره. (از معجم البلدان). دو موضع است در بصره. (منتهی الارب). رجوع به عرقان و عرق ناهق شود.

عرق

[عِ] (اِخ) جایگاهی است در چندفرسخی هیت. (از معجم البلدان).

عرق

[عِ] (اِخ) مهل اهل عراق است و آن حد بین نجد و تهامه باشد. و گویند عرق کوهی است در راه مکه، و ذات العرق از آن مأخوذ است. (از معجم البلدان). میقات اهل عراق است و آن در حدود دو مرحله از مکه فاصله دارد. (از اقرب الموارد). جای...

عرق

[عُ / عُ رُ] (ع اِ) جِ عِراق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عراق شود.

عرق

[عُ رَ] (ع ص) رجل عرق؛ مرد بسیارخوی. (منتهی الارب). مردی که بسیار عرق کند. (ناظم الاطباء). بسیارعرق. (از اقرب الموارد). عُرَقه. رجوع به عرقه شود.
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.