جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مذل: (تعداد کل: 5)
مذل
[مَ] (ع ص) رجل مذل النفس و الید؛ جوانمرد. (منتهی الارب)؛ سمح. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به مَذِل شود. || (مص) بی تابی کردن و دلتنگی نمودن. قلق و ضجر. مِذال. مَذَل، فهو: مَذِل و مَذیل. (از متن اللغه). || تنگدل شدن از پوشش راز نهانی. (تاج المصادر...
مذل
[مَ ذَ] (ع مص) به ستوه آمدن. بی آرام گردیدن. تنگدل شدن.(1) (از منتهی الارب). قلق. ضجر. مَذل. مذال. (از متن اللغه). رجوع به مَذل شود. || آرام نگرفتن از دلتنگی و ضجر.(2) (از اقرب الموارد). قرار و آرام نگرفتن بر فراش و رختخواب. مذاله. مذال. (از متن اللغه). رجوع...
مذل
[مَ ذِ] (ع ص) مرد تنگدل به ستوه آمدهء بی آرام. (از منتهی الارب). قلق. ضجور. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). مذیل. (متن اللغه). || فاش کنندهء راز. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || دهنده. (منتهی الارب). آنکه مالی را که دارد به دیگران بذل کند و رازی را...
مذل
[مِ] (ع ص) مرد خردجثهء کم گوشت. (منتهی الارب). صغیرالجثه قلیل اللحم. (متن اللغه).