مذل
[مَ ذِ] (ع ص) مرد تنگدل به ستوه آمدهء بی آرام. (از منتهی الارب). قلق. ضجور. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). مذیل. (متن اللغه). || فاش کنندهء راز. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || دهنده. (منتهی الارب). آنکه مالی را که دارد به دیگران بذل کند و رازی را که میداند افشا کند. مَذل. (از متن اللغه). || آنکه خود را باز نتواند داشت. (منتهی الارب). که قادر بر ضبط نفس خویش نیست. (از متن اللغه). || سست. (منتهی الارب).