جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زرق: (تعداد کل: 9)
زرق
[زَ] (اِ) ریا نفاق دروغ (آنندراج) دروغ مکر ریا نفاق (غیاث اللغات) ریا نفاق (شرفنامهء منیری) ریا نفاق دورنگی غدر مکر پرهیزگاری از روی ریا و دروغ (ناظم الاطباء) دورنگی دوروئی نفاق تزویر ریاکاری (فرهنگ فارسی معین) ریو ترفند ریو و رنگ فن بند حیله مکر شید سالوس ریا فریب...
زرق
[زَ] (از ع، مص) ادخال مایعی به اعانت آبدزدک در جوفی (ناظم الاطباء) وارد کردن دوای مایع بوسیلهء سرنگ تزریق (فرهنگ را بجای این کلمه برگزیده است رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود « سوزن زدن » فارسی معین) فرهنگستان ایران.
زرق
[زَ] (ع مص) نیزه انداختن (تاج المصادر بیهقی) مزراق زدن او را (منتهی الارب) (آنندراج) به مزراق زدن صیاد پرنده را (از اقرب الموارد): زرقه بالمزراق زرقاً (از باب نصر)؛ به نیزهء کوتاه زد او را زرق فلاناً بالرمح؛ نیزه زد فلان را (ناظم الاطباء) رجوع به دزی ج 1...
زرق
[زَ رَ] (ع مص) گربه چشم شدن (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد ||) کور شدن (از اقرب الموارد) نابینا گردیدن چشم (ناظم الاطباء ||) کبودرنگ شدن (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء ||) صاف گردیدن آب (ناظم الاطباء) صاف شدن آب و جز آن (غیاث اللغات).
زرق
[زَ رَ] (ع اِمص) نابینایی (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء ||) رنگی از رنگهای هفتگانه چون رنگ آسمان (از اقرب الموارد) کبودی (ناظم الاطباء ||) سپیدی دست و پی ستور( 1) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد||) درازی موی گرداگرد سم (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء ||) سپیدی...
زرق
[زُ] (ع اِ) پیکانها و سنانهای نیزه (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) سنانهای نیزه (غیاث اللغات ||) ریگ توده ها است به دهناء واحد آن ازرق است یا زرقاء (منتهی الارب) (آنندراج) ریگ توده ها (غیاث اللغات) رجوع به ازرق و نصل ازرق شود.
زرق
[زُرْ رَ] (ع اِ) مرغی است شکاری و آن باز سپید است یا جره یا باشه ج، زراریق (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) مرغی است شکاری معرب جره (غیاث اللغات) مرغی است صیاد، بین بازی و شاهین (از اقرب الموارد) باز سپید (دهار) رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص...
زرق
[زَ] (اِخ) شهرکی است [ به خراسان ]از عمل مرو و کشت و برز آن بر آب رود مرو است (حدود العالم) اسم بلده ای به مرو که یزدجرد، آخرین ملوک ساسانی بدانجا کشته شد (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) سواران بجستن نهادند روی همه زرق از او شد پر از...
زرق
[ زَ رَ] (اِخ) دهی از دهستان پیشخور است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 236 تن سکنه دارد (از فرهنگ ( جغرافیایی ایران ج 5.