زرق
[زَ رَ] (ع اِمص) نابینایی (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء ||) رنگی از رنگهای هفتگانه چون رنگ آسمان (از اقرب الموارد) کبودی (ناظم الاطباء ||) سپیدی دست و پی ستور( 1) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد||) درازی موی گرداگرد سم (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء ||) سپیدی بعض استخوان که تمام آن را نگرفته باشد (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) ریگ تودهء درشت (ناظم الاطباء) رجوع به زُرق شود || نزد سبعیه تفرس در حال دعوت شده است که وی شایستگی دعوت را دارد یا نه (از اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون) رجوع به سبعیه شود ( 1) - این معنی و معانی بعد را ناظم الاطباء ذیل زَرَق یا زُرق آورده است.