جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حول: (تعداد کل: 7)
حول
[حَ] (ع اِ) سنه. عام. سال. ج، احوال، حوول (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، حول، بضم حاء. || توانایی. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قوه و قدرت بر تصرف. || حذاقت و تیزبینی. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || حیله. (منتهی الارب). || بازگشت. (غیاث) (آنندراج). || جنبش. (مهذب الاسماء):...
حول
[حَ وَ] (ع اِ) حایل میان دو چیز. (منتهی الارب). || (مص) احول شدن چشم. (منتهی الارب). کج بین شدن. (غیاث). لوچ شدن. دوبین شدن. || بودن سپیدی در دنباله چشم و سیاهی در کنج آن یا بودن چشم برابر بینی یا بودن سیاهه سوی دنباله یا بودن چشم بطوری...
حول
[حَ وِ] (ع ص) رجل حول؛ مرد که چشمش حولاء باشد. (منتهی الارب). رجوع به حولاء شود.
حول
(ع اِ) جِ حَول. به معنی سالها. || جِ حایل. (منتهی الارب). رجوع به حایل شود. || (ص) جِ احول. (اقرب الموارد). رجوع به احول و حَوَل شود. || (مص) آبستن نشدن ناقه بعد از گشن دادن. || بارور نشدن خرمابن پس از تأثیر. (منتهی الارب).
حول
[حُ وَ] (ع ص) حائل میان دو چیز. || (ص) رجل حول؛ مرد سخت حیله گر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و گاهی واو آن برای مبالغه مشدد گردد. حیلت گر. (مهذب الاسماء).
حول
[حُوْ وَ] (ع ص) حُوَل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به حول شود. || جِ حایل. (منتهی الارب). رجوع به حایل شود.