حول
[حَ وَ] (ع اِ) حایل میان دو چیز. (منتهی الارب). || (مص) احول شدن چشم. (منتهی الارب). کج بین شدن. (غیاث). لوچ شدن. دوبین شدن. || بودن سپیدی در دنباله چشم و سیاهی در کنج آن یا بودن چشم برابر بینی یا بودن سیاهه سوی دنباله یا بودن چشم بطوری که گویا می بیند بسوی ابرو یا مایل بودن سیاهه بسوی دنباله و فعل آن از باب سمع است. (منتهی الارب). فهو احول و هی حولاء. ج، حول. (اقرب الموارد). || (اِمص) کژچشمی. کاجی. لوچی. دوبینی. احولی. (یادداشت مرحوم دهخدا). حول از عیوب طبیعی است. رجوع به صبح الاعشی ج2 ص24 شود.