جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جرم: (تعداد کل: 17)
جرم
[جَ] (ع مص) بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). قطع کردن. (از نشوء اللغه ص4). || درودن بار خرما و غیر آن را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || حرز و اندازه کردن بار خرما بر درخت. (منتهی الارب). خرص زدن و تخمین کردن بار خرما. (از ذیل...
جرم
[جَ] (معرب، ص) معرب گرم است. (منتهی الارب) (آنندراج). || زمین سخت گرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: بلاد «جرم و صرد»؛ ای «حر و برد». (از اقرب الموارد). نقیض صرد. هر دو کلمه دخیل اند به معنی گرم و سرد. (از المعرب جوالیقی ص96). || (اِ) نوعی...
جرم
[جَ] (پسوند) در فارسی مزید مؤخر امکنه قرار گیرد چنانکه: ماجرم، جاجرم. (یادداشت مؤلف).
جرم
[جَ رَ] (ع مص) خوردن گرفتن جرام خرما را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِ) خطا و گناه. (از اقرب الموارد).
-لاجرم؛ لابد و لامحاله و هرآینه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و فراء گوید: این کلمه در اصل به معنای لابد و لامحاله بود و بر اثر...
-لاجرم؛ لابد و لامحاله و هرآینه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و فراء گوید: این کلمه در اصل به معنای لابد و لامحاله بود و بر اثر...
جرم
[جِ] (اِ) آنچه از دود چسبنده بماند بر ته سیگار و دستهء چپق و میانهء قلیان و جز آن. || فشرده. درد. آب و روغن گرفتهء هرچیز. ثفل. چنانکه، جرم غلیان، جرم دود و جز آن. (یادداشت مؤلف).
جرم
[جِ] (ع اِ) تن. (منتهی الارب) (دهار). تن و جثه. (ناظم الاطباء) (آنندراج). بدن. (از متن اللغه). تن حیوان و جز آن. (از اقرب الموارد). ج، اَجرام. جُرُم. جُروم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَرمان. (اقرب الموارد). || گونه. || نای گلو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حلق. (از...
جرم
[جُرْ رَ] (ع ص، اِ) جِ جارم؛ درونده و فراهم آورنده. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع بجارم شود.
جرم
[جُ رُ] (ع اِ) جِ جِرم. (از منتهی الارب). رجوع بجرم شود.
جرم
[جِ رَ] (ع اِ) جِ جِرمَه. (منتهی الارب). رجوع به جرمه شود.
جرم
[جُ] (ع اِ) گناه. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء نسخهء خطی) (غیاث اللغات). گناه. خزده. خطا. (ناظم الاطباء). ذنب. تعدی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد): ومنه «ما فی هذا جرم». (اقرب الموارد). بزه. جناح. عصیان. اثم. مأثم. معصیت. ذنب. ناشایست. جناح. جریمه. خطا. ج، اَجرام. جُروم. (متن اللغه) (اقرب...
جرم
[جِ] (اِخ) نام جایی و مقامی است در ایران زمین. (برهان). کیهان در جغرافیای سیاسی ایران آرد: سوم ناحیت فشافویه است و در او سی پاره دیه است: کوشک و علیاباد وکیلین و جرم وقرج آغار. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص359).
جرم
[جِ] (اِخ) شهری است نزدیک بدخشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بلادی است وراء ولوالج نزدیک بدخشان. (از تاج العروس). شهری است بنواحی بدخشان. وراء ولوالج. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
جرم
[جَ] (اِخ) نام بطنی است از عرب قضاعه. (منتهی الارب). مؤلف صبح الاعشی دارد: جرم، طائفهء هفتم از قضاعه است و آنان اولاد جرم بودند که نام وی علاف بن زبان بن حلوان بن عمران بن حافی بن قضاعه است، حمدانی گوید: بنوجشم و بنوقدامه و بنوعوف از این طائفه...
جرم
[جَ] (اِخ) نام بطنی از طائفهء طی است. (منتهی الارب). مؤلف صبح الاعشی آرد: بطنی است از قبیله طی بدین نام و نسب، بنوثعلبه بن عمروبن غوث بن طی. حمدانی گوید: «جرم نام مادر اوست که بتغلیب نام خود وی گردیده است و اینان همان طائفه جرم اند که در...
جرم
[] (اِخ) قصبه ای است از توابع طوس و در پای آن قلعه و چند پاره دیه است که از توابع آن است. (نزهه القلوب ج3 ص151).
جرم
[جَ] (اِخ) ابن عمروبن غوث. از طائفهء طی. او جدی است جاهلی و از اولاد وی «بنوجیان» است آنان در غزه و دارم و بلدالخلیل (در فلسطین) سکونت دارند و بطنهای بسیار دارد. (از اعلام زرکلی) (از صبح الاعشی ج1 ص322).
جرم
[] (اِخ) ابن کهلان. از علمای انساب یمن بود. رجوع به الحلل السندسیه ج1 ص395 شود.