جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جرعه: (تعداد کل: 7)
جرعه
[جَ عَ] (ع مص) یک آشام فروخوردن به یک بار. (منتهی الارب). یک آشام فروخوردن آب به یک بار. (ناظم الاطباء). پردهان از آب و شراب را یک بار خوردن. جُرعَه. جِرعَه. (از متن اللغه). || (اِ) ریگ هموار نیکونبات آسان گذار یا زمین درشت که به ریگ ماند. یا...
جرعه
[جَ رَ عَ] (ع اِ) ریگ هموار نیکونبات آسان گذار. || زمین درشت که به ریگ ماند. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (آنندراج). || ریگ توده که هیچ نروید بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ریگزاری که هیچ نروید و آب نگاه ندارد. (از متن اللغه). || ریگ توده...
جرعه
[جِ رَ عَ] (ع اِ) جَرَعَه. رجوع به این کلمه شود.
جرعه
[جُ رَ عَ] (ع اِ) جَرَعَه. (منتهی الارب). رجوع به این کلمه شود.
جرعه
[جُ عَ] (ع مص) یک بار آشامیدن. (غیاث اللغات) (از متن اللغه) (از المنجد) (از کشاف اصطلاحات الفنون) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). جِرعَه. جَرعَه. (متن اللغه) (از غیاث) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به کلمات مذکور شود(1). || (اِ) یک آب آشام. (آنندراج). || آن مقدار...
جرعه
[جَ رَ عَ] (اِخ) یاقوت آرد: جرعه بتحریک و صدفی بسکون را آورده است و آن موضعی است نزدیک به کوفه که زمین آن نرم و ریگزار است. و پوم الجرعه که در کتاب مسلم آمده منسوب بدین محل است. در این روز اهل کوفه در این موضع فراهم آمده...