جرعه

معنی جرعه
[جُ عَ / عِ] (از ع، اِ) در فارسی، یک بار آشامیدن :
جرعه بر خاک همی ریزم از جام شراب
جرعه بر خاک همی ریزند مردان ادیب.
منوچهری.
جرعهء حزم او به زمین رسید. (سندبادنامه ص12).
چون ز جرعه خاک را رنگی دهید
هم ببوئی زآسمان یاد آورید.خاقانی.
از نثار جام زر بر فرق خاک
جرعه بین با خاک جان آمیخته.خاقانی.
جرعه ای گر بر آسمان بخشی
شده از خفتگی زمین کردار.خاقانی.
از زکات سر قدح هر وقت
جرعه ای کن بخاکیان ایثار.خاقانی.
بشب هزار پسر جرعه ریخته بسرش بر
بروز مشعلهء تابناک داده بدستش.خاقانی.
پی سپر جرعهء میخوارگان
دستخوش بازی سیارگان.نظامی.
نخوردی بی غنا یک جرعه باده
نه بی مطرب شدی طبعش گشاده.نظامی.
طراز سخن سکهء نام تست
بقای ابد جرعهء جام تست.نظامی.
مردان هزار دریا خوردند و تشنه رفتند
تو مست از چه گشتی چون جرعه ای نخوردی.
عطار.
جرعه خاک آمیز چون مجنون کند
مر شما را صاف او تا چون کند.مولوی.
جرعه خاک آلودتان مجنون کند
مر شما را صاف آن تا چون کند.مولوی.
جرعه ای خوردیم و کار از دست رفت
تا چه بیهوشی که در می کرده اند.سعدی.
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک.
حافظ.
|| در اصطلاح صوفیه عبارت است از اسرار مقامات که در سلوک از سالک پوشیده مانده بود. (از کشاف اصطلاحات فنون). مقام سیر را گویند که سالک دریابد و نیز اسرار و مقاماتی را که از سالک پوشیده مانده باشد، گویند. (از فرهنگ مصطلحات صوفیه) :
این جرعه بنوش ای دل و شو فرش در این بزم
کین جام به خمخانهء جمشید نیابی.
عرفی شیرازی (از بهار عجم).
بی می خرابم بی جرعه مدهوش
زان لعل میگون زان چشم جادو
میرزا رضی اریتمانی (از بهار عجم).
آن باده که در شیشهء طنبور نهان است
در جرعهء تأثیر کن و ساقی آن شو.
ابوتراب انجدانی (از بهار عجم).
نرفت از خط بغداد بیشتر منصور
فقیر بود که این جرعه را تمام کشید.
سنجرکاشی (از بهار عجم).
دریا دریا بمن لبت داد شراب
نی باده تمام گشت و نی من سیراب
هر چند کشم جرعه لبم تر نشود
چون تشنه لبی که آب نوشد در خواب.
میرالهی (از بهار عجم).
و بر این تقدیر تغلیط بعضی محققین بر حضرت شیخ که جرعه بدین معنی نیامده صحیح نباشد. (از بهار عجم) (آنندراج). || مجازاً، ظرف شراب مثل شیشه و صراحی و پیاله. (از آنندراج) (بهار عجم) :
شیرین لبان چو بزم می لاله گون کنند
خون مرا بجرعه برای شگون کنند.
شیخ العارفین (از بهار عجم).
رحیق کهنه چه پرسی چه کیفیت دارد
یکی بجرعه فروریز خون ناب مرا.
حیاتی گیلانی (از بهار عجم).
- جرعهء جان؛ ظاهراً کنایه از شراب است :
جرعهء جان از زکات هر صبوح
بر سر سبوح خوان افشاندمی.خاقانی.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.