جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جر: (تعداد کل: 8)
جر
[جَرر] (ع اِ) بن کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دامن کوه. (از اقرب الموارد). و فی حدیث عبدالرحمان: رأیته یوم احد عند جرالجبل؛ اَی اسفله. (ذیل اقرب الموارد، از قاموس و لسان). قال الراجز «و قد قطعتُ وادیاً و جراً» کذا فی الصحاح و فی القاموس. یا اینکه مصحف...
جر
[جَ] (اِ) هر شکافی را گویند عموماً. (برهان). شکاف عموماً. (آنندراج) (انجمن آرا). شکاف. رخنه. چاک. شقاق. (ناظم الاطباء). || زمین شکافته. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). شکافی که در زمین باشد. (غیاث اللغات). شکاف در زمین. مغاک. زمین شکافته. خندق. (ناظم الاطباء). خندق. نهر برای کشیدن زهاب. (حاشیهء برهان چ...
جر
[جِ] (اِ) پایین. (واژه نامهء طبری). مقابل جور به معنی بالا. مؤلف این کلمه را به این معنی بفتح جیم ضبط کرده است. || (اِ صوت) حکایت آواز و دریدن جامه یا کاغذ و مانند آن. بانگ دریدن جامه و امثال آن. (یادداشت مؤلف). || پاره کردن. دریدن.
- جر زدن؛...
- جر زدن؛...
جر
[جُ] (اِ) زین اسپ. (غیاث اللغات، از رشیدی و بهار عجم) (آنندراج) (انجمن آرا). زین اسب. (برهان) : به آهنگ محاصره جرهابسته [ و ] دست شجاعت به جنگ برگشاده. (ظفرنامهء شرف الدین یزدی، از آنندراج).
جر
[جَ رر] (اِخ) در اصل جبل عین الجر بوده و آن کوهی است به شام در ناحیهء بعلبک. (از معجم البلدان).
جر
[جَ ر ر] (اِخ) موضعی است بحجاز در دیار اشجع. در آن ناحیه بین طائفهء اشجع و بنوسلیم بن منصور، جنگ روی داده است. راعی گوید :
و لم یسکنوها الجر حتی اظلها
سحاب من العوا تثوب غیومها.
(از معجم البلدان).
و لم یسکنوها الجر حتی اظلها
سحاب من العوا تثوب غیومها.
(از معجم البلدان).
جر
[جَرر] (اِخ) موضعی است به احد و در آنجا غزوهء احد میان پیغمبر اکرم(ص) و قریش روی داد. عبدالله بن زبعری گوید :
ابلغا حسان عنی مألکاً
فقریض الشعر یشفی ذا الغلل
کم تری بالجر من جمجمه
و اکف قد اترّت و رجل.
و ابیات زیر را حجاج بن علاط سلمی در مدح علی بن...
ابلغا حسان عنی مألکاً
فقریض الشعر یشفی ذا الغلل
کم تری بالجر من جمجمه
و اکف قد اترّت و رجل.
و ابیات زیر را حجاج بن علاط سلمی در مدح علی بن...