جر

معنی جر
[جَرر] (ع اِ) بن کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دامن کوه. (از اقرب الموارد). و فی حدیث عبدالرحمان: رأیته یوم احد عند جرالجبل؛ اَی اسفله. (ذیل اقرب الموارد، از قاموس و لسان). قال الراجز «و قد قطعتُ وادیاً و جراً» کذا فی الصحاح و فی القاموس. یا اینکه مصحف است که برای قراء پیش آمده و صواب آن جراصل مانند علابط است. (از منتهی الارب). بیخ کوه. یا آن تصحیف است مر قراء را و صواب جراصل کعلابط الجبل است. (شرح قاموس). || زنبیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ذیل اقرب الموارد). زبیل. (شرح قاموس). || چیزی که از سلاخهء عرقوب شتر سازند و در آن زنان گوشتی که جهت ذخیره با توابل پزند گذارند و از دنبالهء هودج و جز آن آویزند و آن پیوسته جنبان باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و چیزی است که از پی پای شتر بعد از سلاخی سازند که زنان گوشت خشک بریان کرده شده را در آن نهند و در مؤخر جامه دان خود نهند و آویزند و همیشه آویزان و متحرک باشد. (شرح قاموس). || سوراخ کفتار و روباه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (شرح قاموس). سوراخ روباه و کفتار و موش و موش صحرایی. (از اقرب الموارد). || مغاک و گودال در زمین. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گود از زمین. (شرح قاموس). || رسنی که در ساز قلبه بندند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رسنی است که بسته میشود در آلات کار و زراعت. (شرح قاموس). || ریسمان مشک. (لغت محلی شوشتر). || حرکت زیر. (منتهی الارب) (کشاف اصطلاحات الفنون). مقابل رفع و نصب و جزم. یکی از انواع چهارگانهء اِعراب و آن سه دیگر رفع و نصب و جزم باشد وصورت آن در کتابت گاه چنین ـٍـ و گاه بدینسان ــِـ باشد: در علم نحو رفع و نصب و جر و جزم را در کلمه معرب آرند در برابر ضم و فتح و کسر و سکون که در کلمه مبنی متداول است. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: در نزد نحویان بر گونه ای از اعراب اطلاق شود خواه حرکت باشد و خواه حرف. و چنانکه از موشح شرح کافیه مستفاد میشود آن را علامت نیز خوانند... و آنچه را که از آن جر حاصل آید، جار و عامل جر نامند و کلمه ای را که در آخر آن جر پدید آید مجرور خوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- جرجوار؛ در تداول نحویان، آن است که کلمه تنها به سبب پیوستگی به کلمهء مجرور مقدم بر آن مجرور گردد نه به سبب دیگری و بنابراین جر کلمه نخست به سبب عامل باشد و جر کلمه دوم تنها به سبب پیوستگی و مجاورت است نه به عامل یا به سبب تبعیت همچون توابع، مانند جر کلمهء «ارجلکم» در قول خدای تعالی: و امسحوا برؤسکم و ارجلکم(1)، در نزد آنکه ارجلکم را به جر قرائت کرده و گفته است جر آن تنها به سبب مجاورت کلمه با برؤسکم است. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- جر داشتن کلام؛ کشیده شدن آن. ادامه یافتن آن. دراز شدن آن :
این سخن پایان ندارد ای غلام
زانکه جری سخت دارد این کلام.
مولوی.
- حرف جر؛ حرفی که کلمه را جر دهد، چون: مِن و فی و علی و جز اینها. رجوع به همین ترکیب و حروف جر و حروف جاره شود.
- حروف جر؛ حروف جر دهنده یا حروف جاره. رجوع به حروف جاره شود.
|| جِ جره، که به معنی سبوی از سفال است. (شرح قاموس). جمع الجره من الخزف. (اقرب الموارد).
|| (مص) کشیدن. (لغت محلی شوشتر) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (برهان). جذب کردن. (از ذیل اقرب الموارد). به معنی کشیدن است مانند اجترار. (شرح قاموس). امتداد و کشیدن. (از اقرب الموارد): کان ذلک العام کذا و هلم جراً، اَی امتد ذلک الی الیوم. و نصب بر مصدریت یا حال بودن است. (از اقرب الموارد). معناها استدامه الامر و اتصاله. (منتهی الارب). || به نرمی راندن ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به نرمی راندن ناقه. (از اقرب الموارد). راندن دابه. (شرح قاموس). || روان چریدن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چرا کردن شتران است و سیر کردن آنها. (شرح قاموس). || سوارشده گذاشتن شتر ماده را به چرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سوار شدن بر ماده شتر است و رها کردن آن را بهر چرا. (شرح قاموس). || کفانیدن زبان شتربچه تا شیرنخورد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی شکافتن زبان شتربچه است تاشیر مادر نخورد. (شرح قاموس) (از اقرب الموارد):
فکرّ الیها ابمبراته
کماخلَّ ظهرَ اللسان المُجر.
امرؤالقیس (از لسان العرب).
|| نزادن ناقه بچه را یک ماه یا دو ماه یا چهل روز بعد تمامی سال حمل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کشیدن ناقه است بچهء خود را بعد از تمامی سال یکماه یا دو ماه یا چهل روز و آن ناقه را جرور خوانند. (شرح قاموس). تجاوز کردن از وقت حمل. (از اقرب الموارد). || زیر دادن کلمه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زیر دادن آخر کلمه را. (کشاف اصطلاحات الفنون). بخفض کردن سخن. (زوزنی) (تاج المصادر). || نازادن اسب ماده بعد یازده ماه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زیاده شدن ماده اسب حامله است بریازده ماه که نزاید. (شرح قاموس). || درگذشتن ولادت زن نه ماه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). تجاوز کردن زاییدن زن است از نه ماه. (شرح قاموس) (اقرب الموارد). || گناه کردن بر خود و بر دیگران. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جنایت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (زوزنی). || مخاصمه. (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی). || حفر کردن اسب زمین را با پای خود. (از اقرب الموارد). جرالخیل الارض بسنابکها؛ خدّتها؛ اَی احدثت فیها حفراً. (اقرب الموارد). || در عربی به معنی کشیدن و اخذ کردن باشد، یعنی بچاپلوسی و شیرین زبانی از کسی چیزی گرفتن. (برهان).
(1) - قرآن 5 / 6.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.