جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جدل: (تعداد کل: 6)
جدل
[جَ] (ع مص) محکم تافتن رسن را. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج). محکم تافتن. (تاج المصادر بیهقی). استوار کردن تابیدن چیزی را. (شرح قاموس). || قوی و پس رو مادر گردیدن بچه آهو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قوی و سخت استخوان شدن. (از المنجد). توانا شدن...
جدل
[جِ] (ع اِ) نرهء سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ذکر سخت. (شرح قاموس). || استخوان میان کاواک دست و پا. [ قلم ] . (منتهی الارب). استخوان مغزدار دستها و پاها. (شرح قاموس). || اندام. (منتهی الارب). هر استخوانی است که تمام کرده شده است و شکسته و آمیخته نمیشود...
جدل
[جَ دِ] (ع ص) سخت خصومت. (منتهی الارب). شدیدالخصومه و النزاع. (قطر المحیط). شدیدالجدال. (لسان، از ذیل اقرب الموارد) (المنجد). جَدّال. مِجدال. (المنجد). بسیارجدال. (یادداشت مؤلف). || سخت و درشت گردیده. (ناظم الاطباء). || لغت است از جدول به معنی سخت و درشت گردیدن. صلب. (قطر المحیط) (از منتهی الارب)....
جدل
[جُ] (ع ص، اِ) جِ جدلاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زن نیک خلقت. (از منتهی الارب).
جدل
[جُ دُ] (ع ص، اِ) جِ جدیل. (منتهی الارب) (المنجد). ریسمان تافته شده از چرم یا مو در گردن شتر یا ناقه. (لسان، از ذیل اقرب الموارد).
- جدل الانسان؛ قلم دست و پای او. (از المنجد) (لسان از ذیل اقرب الموارد).
- جدل الانسان؛ قلم دست و پای او. (از المنجد) (لسان از ذیل اقرب الموارد).