جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خالد: (تعداد کل: 286)
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبدالعزی بن سلامه بن مره بن جعونه بن جبیربن عدی بن سلول بن کعب الخزاعی، مکنی به ابوخناس نسایی او را ابومحرش ضبط کرده است این ضبط بنظر اقوی است چه ابوخناس کنیهء پسر او مسعود است ابن حبان گفت: او را با پیغمبر صحبت دست داد...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبدالله بجلی وی والی عراق از طرف هشام بن عبدالملک بود و در کار نقود اسلامی جدیت بخرج داد و از کسانی ( است که بهترین سکه های اموی بوسیلهء آنها ضرب شد (از نقود العربیه ج 1 ص 14 و 93.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبدالله بن حرمله المدلجی گفته اند که او و پدر و جدش را صحبت پیغمبر دست داده است بغوی میگوید: نمیدانم او را صحبتی بوده است یا نه ابن منده صحابت او را صحیح ندانسته است ابن ابی عاصم و جماعتی نام او را ذکر نموده و...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبدالله بن خالدبن اسید وی حاکم بصره از طرف عبدالملک بن مروان بود و روزی که اموال زیادی از طرف حجاج که بعد از او حاکم بصره شده بود برای عبدالملک آوردند عبدالملک به او و برادرش [ امید ] در حضور جمعی خطاب کرد و مطالبی...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبدالله بن طلیق الخزاعی وی از قاضیانی است که مهدی قضاء بصره را به او داد ابن مناذر با آنکه از دوستان آل طلیق بود او را بجهت خبث و بی حیائیش هجو کرده است: أصبح الحاکم بالناس من آل طلیق جالساً یحکم فی الناس بحکم الجاثلیق...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبدالله بن واسطی طحان، مکنی به ابوالهیثم وی از محدثین است.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبدالله خراسانی مکنی به ابومحمد وی از تابعان و محدث است رجوع به ابومحمد خالد شود.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبدالله خزاعی بعضی او را اسلمی گفته اند ابوعمر از او نام برده است و حدیث زیر را از او نقل می کند: پیغمبر (ص) ( در جنگ حنین با اسیران برگشت و آنان را در جعرانه قسمت کرد (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 93.
خالد
( [لِ] (اِخ) ابن عبدالله العدوی ابن حبان گوید: او از کسانی است که بر پیغمبر وارد شد (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 93.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبدالله قسری، مکنی به ابویزید وی بنابر قول ابن الندیم از خطبای معروف زبان عرب است مادر او نصرانیه و خود او متهم به زندقه بود؛ یعنی او را به مانویه نسبت می کرده اند هشام بن عبدالملک خراسان و عراق را به خالد داد و خالد...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبدالملک الباهلی وی از حجاج بن ارطاه روایت می کند و از او اسماعیل بن عیاش روایت دارد ولی ابوزرعه می ( گوید: من او را نمی شناسم (از لسان المیزان ج 2 ص 380.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبدالملک مروروذی از راصدین بزرگ اسلام است که از اهل مرورود خراسان بوده معاصر مأمون خلیفهء عباسی است و به امر خلیفه به رصد کواکب در سالهای 215 و 216 و 217 ه ق اشتغال جست رفقای او در امر رصد سندبن علی مأمونی و جوهری...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبید، مکنی به ابوعصام وی از تابعان است و راوی نیز می باشد رجوع به ابوعصام خالد شود.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عبیداللهبن الحجاج السلمی ابن ابی حاتم گوید: او را با نبی صحبت بوده است ابن السکن و طبرانی از طریق اسماعیل بن عیاش روایت کرده که: عقیل بن مدرک السلمی از حارث بن خالدبن عبدالله السلمی و او از پدرش روایت دارد که رسول خدا ابن منده...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عتاب وی عامل حجاج بر ری بود روزی حجاج در نامه ای مادر او را که ام ولد بود دشنام داد او نیز در جواب خود به حجاج سخنهای درشت نوشت حجاج شکایت به عبدالملک برد و قضیه بالا گرفت خالد بر اثر این امر ترسیده به...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عثمان بن عفان وی یکی از نه پسر عثمان خلیفهء سوم است او را فرزندی نبود و قرآنی که خون عثمان بر او چکیده بود با او بود.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عثمان عثمانی الاموی وی از مالک روایت دارد ابن حبان میگوید: چون او را احادیث ملزقه و روایات مقلوبه بسیار است لذا احتجاج به خبرش باطل میباشد ابن حبان دو حدیث از وی روایت میکند و سپس آن دو را از طریق دیگر اخراج میکند دارقطنی در...
خالد
کتاب الازارقه و » : [لِ] (اِخ) ابن عجلان، مکنی به ابوالهیثم مولی آل المهلب بن ابی صفره متوفی به سال 223 ه ق او راست رجوع به ابوالهیثم خالد شود « کتاب اخبار المهلب » و « حروب المهلب.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عجیربن عبد یزیدبن هاشم بن المطلب بن عبد مناف پدر وی را با رسول صحبت بوده است ابن کلبی می گوید: عمر بن خطاب خالد را بواسطهء شرابخواری زد عسقلانی از این قول استفاده میکند و میگوید: عمر کسی را حد نمیزند مگر آنکه ( به سن...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن عدی الجهنی او از مدنیان است که در اشعر اقامت داشت احمد و ابن ابی شیبه و حارث و ابویعلی و طبرانی از طریق ( بسربن سعید از خالدبن عدی از پیغمبر روایت میکند (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 94.