خالد
[لِ] (اِخ) ابن عتاب وی عامل حجاج بر ری بود روزی حجاج در نامه ای مادر او را که ام ولد بود دشنام داد او نیز در جواب خود به حجاج سخنهای درشت نوشت حجاج شکایت به عبدالملک برد و قضیه بالا گرفت خالد بر اثر این امر ترسیده به شام نزد عبدالملک رفت و سرانجام با وساطت زفربن الحرث عبدالملک از عقوبت او درگذشت (از مختصر اغانی چ وزارت فرهنگ ص 37 ) جاحظ گوید: وی از ممدوحین اعشی همدان است و ابیات زیر دربارهء اوست: رأیت ثناء الناس بالغیب طیّبا علیک و قالوا ماجد وبن ماجد بنی الحارث السامین للمجد انّکم بنیتُم بناء ذکره غیر بائد هنیئاً لما اعطاکم الله واعلموا بأنی ساطری خالداً فی ( القصائد فأن یک عتاب مضی لسبیله فمامات من یبقی له مثل خالد (البیان والتبیین چ حسن سندوبی ج 3 ص 151.