ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) پدر فخرالدوله رئیس همدان بزمان طغرل بن محمد از سال 525 ه . ق. رجوع به فخرالدوله بن ابی هاشم... شود.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) ابن ظفر.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) ابن عتبه بن ربیعه بن عبدشمس القرشی. خال معاویه بن ابی سفیان. صحابی است و او بیوم الفتح قبول اسلام کرد و نام او شیبه یا هشیم یا مهشم است. ابوهریره گوید: او مردی صالح بود و بروزگار معاویه درگذشت. و دختر او امّهاشم یا ام خلف...
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) ابن معتمد علی الله عبادی. رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی الله... شود.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) اسحاق بن عیسی البصری. محدث است و هناد ابی سری از او روایت کند.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) اسماعیل بن کثیر. محدث است و یحیی بن سلیم از او روایت کند.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) اسماعیل حمیری. شاعر مشهور عرب (سیّد...). رجوع به اسماعیل (سید...) حمیری... شود.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) بشیربن محمد شامی سکونی. محدث است و از او سلیمان ابی سلمه الخبائری روایت کند.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) حابس بن عمر. رجوع به ابوهاشم سعد سنجاری... شود.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) حرّانی. یکی از بلغای زبان عرب. (ابن الندیم).
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) حسن بن عبدالرحمن از ائمهء زیدیه و سید یمن (426- 430 ه . ق.). رجوع به حسن... شود.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) خالدبن یزیدبن معاویه بن ابی سفیان اموی. رجوع به خالد... شود.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) داود. رجوع به داود ابوهاشم... شود.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) داودبن قاسم بن عبیداللهبن طاهر. شریف مدینه. رجوع به داود... شود.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) دوسی. از روات است.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) رمانی. یحیی بن دینار واسطی. محدث است و از ابی العالیه حدیث شنیده است.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) زاهد بغدادی. از اقران ابی عبدالله البراثی. و معاصر سفیان ثوری است. رجوع به صفه الصفوه چ حیدرآباد دکن ج2 ص172 شود.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) زعفرانی بصری. عماربن عماره. صاحب الزعفرانی. محدث است.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) زید علوی. رجوع به زید... شود.
ابوهاشم
[اَ شِ] (اِخ) سعد سنجاری. حابس بن عمر. تابعی است و درک صحبت ابن عباس و ابن عمر کرده است.
