ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) ابن حداد قیروانی. رجوع به ابن حداد... شود.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) ابن سنّه الخزاعی. تابعی است. و بعضی گفته اند صحابی است.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) ابن لیون. اسعدبن ابی جعفر. ادیب و شاعر اندلسی. وی در سایر علوم نیز بابصیرت بود و در پایان مائهء هفتم و اوائل مائهء هشتم باندلس میزیست. او را کتبی در هندسه و فلاحت و آداب و مواعظ هست و بایجاز بیان و اختصار اداء موصوف و...
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) ابن مرجانه. از روات حدیث است.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) ابن مسحج. رجوع به ابن مسحج... شود.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) ابن یعقوب الدمشقی. رجوع به ابوعثمان دمشقی شود.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) ابوضمضم کلابی. سعیدبن ضمضم. رجوع به ابوضمضم کلابی... شود.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) احمدبن ابی عثمان ابن ابی المطوس. از روات حدیث است.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) اسقاندانی [ شاید مصحف اشناندانی ]. او راست: کتاب معانی الشعر. (کشف الظنون).
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) اسماعیل بن عبدالرحمن صابونی. رجوع به اسماعیل... شود.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) اسماعیل بن محمد بن احمد اصفهانی. رجوع به اسماعیل... شود.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) اشناندانی. رجوع به اشناندانی ابوعثمان وراق... شود.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) امیّه بن ابی الصلت. رجوع به امیه... شود.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) الانصاری. صحابی است.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) انصاری. قاضی مرو بود و نقش خاتم او «اخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم».
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) ایوب. از روات است و از عبدالله بن ابی قیس روایت کند.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) بکربن محمد مازنی نحوی. رجوع به مازنی... و رجوع به محمد... شود.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) بلخی. عطاءبن ابی مسلم. رجوع به عطاء... شود.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) جاحظ، عمروبن بحربن محبوب کنانی لیثی بصری. رجوع به جاحظ عمرو... و رجوع به عمرو... شود.
ابوعثمان
[اَ عُ] (اِخ) جریربن عثمان. از روات حدیث است.
