احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی سلمه. کاتب عباس(1). بعربی شعر می گفته و دیوان او پنجاه ورقه است. (ابن الندیم).
(1) - ن ل: عیّاش.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی سهل الحلوانی. [ احمدبن محمد ] ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح از او روایت کند.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی شجاع بویه بن فناخسرو. رجوع به معزالدوله ابوالحسین احمد... و رجوع به احمدبن بویه... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الضیاء محمد قرشی عدوی مالکی مکنی به ابوالبقاء. او راست: المستند فی مختصر المسند. (کشف الظنون).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی طالب بن نعمه. متوفی به سال 730 ه . ق. بسن صدواندسالگی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی طاهر. افسانه ها از زبان حیوانات می کرده است. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی طاهر. رجوع به ابن ابی طاهر شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی طاهر الاسفراینی مکنی به ابوحامد. امام اصحاب حدیث به بغداد. و ثعالبی در یتیمه ذکر او آورده و گوید: و هو صدر فقهاء البغداد. و انه بلغ من الفقه و التدریس مبلغاً تشیر الیه الانامل و تثنی علیه الخناصر... و من هو من افراد هذه...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی طاهر طیفور مروروذی مکنی به ابوالفضل. یاقوت گوید: او یکی از بلغاء شعراء و از روات صاحب فهم و مشارالیه در علم است. و اوست مؤلف تاریخ بغداد در اخبار خلفاء و وزراء و حوادث روزگار آنان که به سال 280 ه . ق. درگذشت...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی طاهر. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کند. (الموشح چ مصر ص37، 40، 51، 73، 106، 108، 109، 111، 112، 176، 192، 259، 264، 275، 279، 282، 284، 286، 288، 303، 333، 336، 337، 339، 351).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی طاهربن محمد بن ابی طاهر. رجوع به ابوحامد اسفراینی و رجوع به احمدبن ابی طاهر الاسفراینی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الطیب ابوسلیمان. تابعی است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی عاصم. رجوع به احمدبن عمرو شیبانی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی العافیه (شیخ الشیوخ...). از مردم ژنده قلعه ای از تاکرتی به اندلس.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی عبدالله مکنی به ابوجعفر. رجوع به احمد ابوجعفربن ابی عبدالله شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی عبدالله بن محمد بن خالدبن عبدالرحمان بن محمد بن علی قمی کوفی مکنی به ابوجعفر و معروف به برقی. از روات فقهاء شیعه. اصل او از کوفه است و یوسف بن عمر الثقفی والی عراق از دست هشام بن عبدالملک جد او محمد بن علی...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی عثمان کاتب. او را پنجاه ورقه شعر است. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی عمر المقری المعروف به احمد الزاهد مکنی به ابوعبدالله اندرابی. وفات او به بیستم ربیع الاَخر سال 470 ه . ق. بود. عبدالغافر ذکر او آورده و گوید او شیخی زاهد و عابد و عالم بقراآت بود و او را در علم قراآت تصانیف نیکوست...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الفضل اسعدبن حلوان مکنی به ابوالعباس و ملقب به نجم الدین بن النفاخ. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج2 ص265) آرد: نجم الدین بن المنفاخ، حکیم اجل عالم فاضل ابوالعباس احمدبن ابی الفضل اسعدبن حلوان معروف به ابن العالمه زیرا مادر وی در دمشق...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی فنن. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح فی ماخذ العلماء علی الشعراء از او روایت کند. (الموشح چ مصر ص 347 - 348).
