احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی القاسم مکنی به ابن خلوف. رجوع به ابن خلوف احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی القاسم دولت آبادی. او راست: کتاب اسباب الفقر والغنا.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی القاسم عبدالغنی. رجوع به قطری شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی قسر کاتب. شعر بعربی می گفته و دیوان او صد ورقه است. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی کامل مکنی به ابوالعباس. خال یوسف بن یحیی المنجم. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است. (الموشح چ مصر صص303، 378).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی المجد ابراهیم خالدی ابیوردی شبذی (حافظ رشیدالدین) مکنی به ابوبکر. از مردم شبذ ابیورد.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی محمد الیزیدی مکنی به ابوجعفر. حافظ ابوالقاسم بن عساکر در تاریخ دمشق گوید: احمدبن محمد بن یحیی بن المبارک بن المغیره ابوجعفر العدوی النحوی که پدر وی معروف به یزیدیست از ندماء مأمون بود و با وی به دمشق شد و از آنجا بغزای روم...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی مرعشی حنفی مکنی به ابوالعباس. متوفی به سال 872 ه . ق. او راست: کنوزالفقه. (کشف الظنون).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی المؤید محمودی نسفی. او راست: نظم الجامع الکبیر محمد بن حسن شیبانی در چند قصیده که به سال 515 ه . ق. به اتمام رسانیده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی نافع الموصلی مکنی به ابوسلمه. تابعی است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابوالنجم مکنی به ابوالرمیل. شاعری است از آل ابوالنجم. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی نصر الحصیب الاقریطشی. رجوع بروضات الجنات ص66 س2 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الولید. رجوع به احمدبن ابی دؤاد شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی یزید. رجوع به احمدبن رکن الدین ابی یزید شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی یعقوب اسحاق بن ایوب بن یزیدبن عبدالرحمان بن نوح صِبْغی نیشابوری مکنی به ابوبکر یکی از علماء و فقهاء بزرگ نیشابور. او راست: کتاب فضائل خلفاء الاربعه. ولادت وی به سال 258 ه . ق. و وفاتش در سال 342 ه . ق. بوده است....
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی یعقوب اسحاق بن جعفربن واضح الاخباری العباسی. ابوعمر محمد بن یوسف بن یعقوب مصری کندی مورخ ذکر او در تاریخ خویش که از سال 280 ه . ق. آغاز کرده آورده است و گوید: احمدبن اسحاق بن واضح از موالی بنی هاشم است و وفات...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی یعقوب مولی ولدالعباس که سعید ابوعبدالله محمد بن احمد تمیمی مصاحب او بود. رجوع به عیون الانباء ج2 ص87 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن احمدبن اخی شافعی. یاقوت گوید او مردی از اهل ادب بود. و جماعتی از اعیان علما را دیدم که بنقل از خط وی مباهات میکردند و من خط او دیدم خوش دیدار نیست لکن متقن الضبط است و کسی را نیافتم که از او ذکری کرده...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن احمد مکنی به ابن القاص طبری و ابوالعباس. رجوع به ابن قاص و رجوع به احمدبن ابی احمد طبری شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن احمدبن ابی القاسم. رجوع به احمد ابوالمظفر شود.
