جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه محمد: (تعداد کل: 694)
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوالعباس احمدبن بختیار واسطی، معروف به ابن مندائی واسطی (قاضی...) (ربیع الاخر 517 - 560 ه . ق) جماعتی از اعیان مانند حافظ ابوبکر خوارزمی و جز او علوم ادبیه از وی اخذ کرده اند و راوی لمحه الاعراب حریری از مطهربن سلام و او...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوالعباس فضل بن احمد. رجوع به ابوالقاسم محمد بن ابوالعباس فضل بن احمد شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوالقاسم. رجوع به شهرستانی ابوالفتح محمد بن ابوالقاسم عبدالکریم و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج4 صص213-275 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوالقاسم خضربن محمد بن خضربن علی بن عبدالله المعروف بابن تیمیه الحرانی. ملقب به فخرالدین الخطیب واعظ فقیه حنبلی، مکنی به ابوعبدالله (542-621 ه . ق.) وی فاضلی بود در بلاد خویش به علم متفرد به بغداد آمد و بر ابوالفتح بن جنی فقه آموخت...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوالقاسم خوارزمی. رجوع به بقالی شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوالقاسم عبیداللهبن احمدبن اسماعیل بن عبدالعزیز معروف به المسیحی کاتب ملقب به امیرمختار عزالملک حرانی الاصل مصری المولد. (366 - 420 ه . ق.) ملازم عبیدی حاکم مصر بود و نخستین بار در سال 398 حکومت بعضی از شهرهای مصر و ریاست دیوان را عهده...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوالمظفر المنصوربن محمد بن عبدالجبار مروزی سمعانی شافعی، مکنی به ابوبکر. امام فاضل مناظر، محدث فقیه حافظ. مولدش به سال 466 ه . ق. به مرو بود و او پدر سمعانی مشهور صاحب کتاب الانساب است. وی تصانیف چند داشت و دیوان شعری اما دیوان...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوبکر. رجوع به ابومحمد حریری محمد بن ابوبکر شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوبکر. رجوع به دمامینی بدرالدین محمد بن ابوبکر... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوبکر. رجوع به رازی محمد بن ابی بکر شمس الدین... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوبکر. رجوع به صابونی محمد بن ابوبکر شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوبکر. رجوع به عطار فریدالدین ابوحامد محمد بن ابوبکر ابراهیم... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوبکربن قحافه، مکنی به ابوالقاسم و مادرش اسماء بنت عمیس خثعمیه [ که بعد از فوت ابوبکر با علی(ع) ازدواج کرد ] . وی روز 25 ذوالقعده سال حجه الوداع (دهم هجری قمری) در ذوالحلیفه میان راه مکه و مدینه متولد شد. پس از مرگ...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوبکر کسائی. رجوع به کسائی محمدبن... مقری شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوبکر یعمری. رجوع به ابن سیدالناس... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوجعفر. رجوع به مهدی محمد بن ابوجعفر منصور سومین خلیفهء عباسی شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوجعفر... منذری هروی، مکنی به ابوالفضل متوفی به سال 329 ه . ق. از مردم هرات بود و در لغت عرب تبحر داشت. او راست: نظم الجمان، الفاحر، الشامل که همه در علوم عربیه است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص877).
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوسعیدبن احمدبن شرف جذامی قیروانی، مکنی به ابوعبدالله نویسندهء مترسل شاعر و ادیب به سال 390 ه . ق. در قیروان متولد گردید و در سلک ملازمان المعزبن بادیس امیر افریقا درآمد. چون اعراب صعید بر تونس مستولی شدند (سال 449 ه . ق.) المعزبن...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوطاهر طبسی مروزی، ملقب به قطب الزمان فیلسوف. وی از شاگردان ابوالعباس لوکری و پدرش از حکام قرای مرو و مادرش خوارزمی بود. در قسمتهای مختلف حکمت به کمال رسید از سخنان اوست: مردم به زندان دنیا دربندند و یکی پس از دیگری بدون تعیین...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوعثمان موسی بن عثمان بن موسی بن عثمان بن حازم حازمی همدانی، ملقب به زین الدین و مکنی به ابوبکر (548 یا 549 - 584 ه . ق) حافظ و زاهد بود. در همدان حدیث شنید سپس به بغداد و شام و موصل و شیراز...