جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صمد: (تعداد کل: 8)
صمد
[صَ مَ] (ع ص، اِ) مهتر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). || (اِ) آنکه آهنگ به وی کنند در مهمات. (منتهی الارب). آنکه قصد کرده شود به وی در انجاح حوائج. (غیاث اللغات). پناه نیازمندان. (ترجمان علامهء جرجانی). || پاینده. (منتهی الارب). دائم. (غیاث اللغات). || رفیع. (منتهی الارب)....
صمد
[صَ] (ع اِ) جای بلند درشت. (منتهی الارب). زمین بلند درشت. (مهذب الاسماء). المکان المرتفع الغلیظ. ج، اَصماد، صِماد. (اقرب الموارد). در معجم البلدان آرد که بهر سه حرکت (ص) بدین معنی آمده است. || (مص) آهنگ کردن. (منتهی الارب). قصد کردن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). || سربند...
صمد
[صَ] (اِخ) آبی است ضباب را. (معجم البلدان). در اقرب الموارد آرد: آبی است رباب را.
صمد
[صَ] (اِخ) روزی است از ایام عرب. (معجم البلدان).
صمد
[صَ مَ] (اِخ) از اسماء حسنی است :
هم نمودار سجود صمد است
شمنان را که هوای صنم است.خاقانی.
گر از درگه ما شود نیز رد
پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد.سعدی.
هم نمودار سجود صمد است
شمنان را که هوای صنم است.خاقانی.
گر از درگه ما شود نیز رد
پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد.سعدی.
صمد
[صَ مَ] (اِخ) (شیخ...) طاهر نصرآبادی در ترجمهء وی چنین نویسد: از نواده های شیخ سعدی شیرازی است. مرد درویش و پاک طینت شکسته احوال بود. در زمان شاه جنت مکان شاه طهماسب جد پدری او که تیرانی بوده مواجب داشته. در زمان وزارت محمدخان آمده احکام جد خود را...
صمد
[صَ مَ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن قاسم عتقی مصری، مکنی به ابی الازهر. وی مانند پدر خویش یکی از ائمهء اعلام است. از پدر خود و ابن عیینه و ابن وهب حدیث کند و قرآن را بر ورش خواند و بسبب مکانتی که او راست، اندلسیان بر قرائت ورش اعتماد...