جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه بل: (تعداد کل: 18)

بل

[بَ] (اِ) پاشنهء پای. (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (شرفنامهء منیری). پَل. و رجوع به پل شود. || (ص) جفت. هم بازی. در قاین و بیرجند به معنی جفت در بازی، و در حصار و نامق (تربت حیدریه) به معنی همبازی است. (از فرهنگ فارسی معین). هریک از...

بل

[بَ] (ق) (تل و...) در اصطلاح عامیانهء فارسی زبانان، بالا و پایین و جابجا کردن. (از فرهنگ لغات عامیانه). کتل و تل: وزارت کشاورزی از بودجهء خود تل و بل کرد و مقداری پیش قسط به زارعین داد. (از نطق مهندس فریور در جلسهء 26 فروردین 1323 مجلس شورای ملی...

بل

[بَ] (ع حرف) حرف اضراب است و هرگاه پیش از جمله ای بیاید حرف ابتداء باشد و مفهوم آن باطل کردن معنی ماقبل خود است چون «أم یقولون به جنه، بل جاءهم بالحق» (قرآن 23/70) که در این آیه گفتهء «به جنه» باطل، و نقیض آن مقرر شده است. و...

بل

[بَ] (ع اِ) این کلمه گاهی بجای بنوال .... استعمال شود مانند بلحارث بجای بنوالحارث و بلقین بجای بنوالقین و بلخزرج بجای بنوالخزرج و بلهجیم بجای بنوالهجیم، و این از شواذ تخفیف است، و کذلک یفعلون فی کل قبیله تظهر فیه لام المعرفه مثل بلعنبر و غیره، فأما اذا لم...

بل

[بَل ل] (ع مص) تر کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بِلّه. و رجوع به بله شود. || پیوستن رحم. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). صلهء رحم کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و از آن جمله است حدیث «بلوا أرحامکم...

بل

[بَل ل] (ع ص) حریص. (منتهی الارب) (آنندراج). || آنکه حقوق مردم را از خود به سوگند باطل کند و بازدارد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || دیردارندهء وام و سوگندخوار ستمکار. (از منتهی الارب). شخص مَطول. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). || مرد سخت خصومت جنگجو. (منتهی الارب)....

بل

[بِ] (فعل امر) کلمهء امر، مخفف بهل، یعنی بگذار، از مصدر هلیدن. (از ناظم الاطباء). مخفف بهل است که امر بر گذاشتن باشد یعنی بگذار. (برهان). بگذار، مترادف بهل. (شرفنامهء منیری). بهل بوده و «ها» به کثرت استعمال حذف شده «بل» مانده است. (از فرهنگ خطی). بل = ول، مخفف...

بل

[بِ] (اِ) ثمری است که پوست این را «شل» خوانند و شحم این را «بل» و تخم این را «تل». (از الفاظ الادویه). میوه ای هندی است مانند قثاء کبر و گویند مانند انار است و گویند نار هندی است و گویند نار دشتی است و گویند قثاء هندی و...

بل

[بِل ل] (ع اِ) شفا از بیماری. (منتهی الارب). شفاء. (اقرب الموارد). || (ص) مباح: هو لک حل و بل؛ یعنی مباح، یا شفاء، و یا از اتباع است. || داهیه و صاحب ذکاء و فتنه: هو بل ابلال؛ او داهیهء دواهی و فتنه و صاحب ذکاء است. (از منتهی...

بل

[بِ] (اِخ) (خدای زمین) یکی از سه رب النوع بزرگ که مورد عبادت تمام سومریها بود، و دو رب النوع دیگر یکی آنو (آقای آسمان) و دیگری اآ (صاحب درهء عمیق) است. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص114). لفظ بل به معنی صاحب و خداوند، صورت اکّدی بَعل سامیهای...

بل

[بِ] (اِخ) الکساندر گراهام. فیزیکدان و دانشمند امریکایی. مخترع تلفون. وی بسال 1847 م. در ادمبورگ متولد شد و در تعقیب کارهای پدرش، روش تعلیم کرها را اصلاح کرد. در 1865 م. بفکر انتقال گفتار بوسیلهء امواج برقی افتاد. اصول آن را در 1875 م. ابتکار کرد و اولین جمله...

بل

[بِ] (اِخ) گرترود مارگارت. دختر توماس بل. بانوی سیاح و باستان شناس انگلیسی و از مأمورین دولت بریتانیا در شرق نزدیک. وی در سال 1868 م. در دورهام متولد شد و پس از اتمام تحصیلات خود در کوئین کالج و دانشگاه آکسفورد (1888 م.) مدتی مسافرت کرد، و مسافرتی نیز...

بل

[بُ] (ص) مؤلف فرهنگ جهانگیری گوید: احمق و نادان، که آن را به تازی ابله گویند، و شعر ذیل را از مولوی شاهد آرد :
من بلم خود را اگر زخمی زدم بر خود زدم
ور به طراری ربودم رخت طراری چه شد.
مرحوم دهخدا در یادداشتی راجع به این لغت چنین نوشته...

بل

[بُ] (پیشوند) به معنی بسیار است مانند بلهوس (بسیارهوس) و بلکامه، لیکن مفرد مستعمل نشده. و بعضی گفته اند که صحیح بوالهوس و بوالکامه است و این از باب کنیت است که در محاورات عرب مستعمل به معنی ملازم شی ء است پس بوالهوس و بوالکامه، کسی که ملازم هوس...

بل

[بُ] (از ع، اِ) در تداول فارسی زبانان مخفف ابوال .... است، چون: بلقاسم، ابوالقاسم. بلحسن، ابوالحسن، و بودن بل در بلهوس و بلفضول و غیره از این «بل» بعید نمی نماید. (یادداشت مرحوم دهخدا). مخفف بوال ... عربی = ابوال ... در آغاز اعلام مانند: بلقاسم، بوالقاسم، ابوالقاسم. بلحسن،...

بل

[بُ] (اِخ) دهی از دهستان بلده، بخش نور، شهرستان آمل. سکنهء آن 200 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج3).

بل

[بُ] (اِخ) دهی از دهستان باهوکلات، بخش دشتیاری، شهرستان چاه بهار. سکنهء آن 300 تن. آب آن از باران و محصول آن غلات و حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج8).

بل

[بُل ل] (ع ص، اِ) جِ بَلاّء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به بلاء شود. || جِ اَبلّ. (ناظم الاطباء). رجوع به ابل شود.
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.