بل
[بَل ل] (ع مص) تر کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بِلّه. و رجوع به بله شود. || پیوستن رحم. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). صلهء رحم کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و از آن جمله است حدیث «بلوا أرحامکم و لو بالسلام». بِلال. و رجوع به بِلال شود. || از بیماری به شدن. (المصادر زوزنی). به شدن از بیماری. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی الارب): بَلّ من مرضه؛ از بیماری خود شفا یافت. بَلَل. بُلول. و رجوع به بلل و بلول شود. || عطا کردن و بخشیدن: بلّ یده؛ او را عطا کرد. (از اقرب الموارد). || سیر کردن و رفتن در زمین: بل فی الارض. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). || فرزند بخشیدن: بلّک الله ابناً یا بابن؛ خداوند فرزندی ترا دهد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || ظفر یافتن. (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). || تخم افشاندن زمین را. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد از لسان). || نجات یافتن و رستگار شدن. (از ناظم الاطباء). || درآویختن به چیزی. (از ناظم الاطباء). (از ذیل اقرب الموارد از لسان). || حریص شدن به چیزی. (از منتهی الارب). || ملازم گشتن به چیزی و ادامه دادن به صحبت آن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). || سرگردان شدن و سر به بیابان زدن ستور. (از ذیل اقرب الموارد).