جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه کرج: (تعداد کل: 13)

کرج

[کَ] (اِ) گوی گریبان. (برهان) (آنندراج). کَرچ. (برهان). گوی گریبان باشد در نسخهء میرزا، اما در سامی فی الاسامی به کسر کاف و راء آن باشد که از گریبان پیرهن بیرون کنند و به عربی قواره گویند و بر این قول اعتماد بیشتر است. (مجمع الفرس) :
چو چوگان کج بود...

کرج

[کَ رَ] (اِخ) از قناتهای شهر تهران است در سمت مغرب. مقدار آب آن دو سنگ است مسافت مادرچاه تا شهر چهار فرسنگ. بند مجرای کرج بالای قریهء سرچوب تقریباً مقابل بیلقان و مظهر آن در تهران نزدیک به جمشیدآباد است. طول مجرای آن 52 کیلومتر است. (از یادداشت مؤلف).

کرج

[کَ رَ] (اِخ) از شهرستانهای تابع استان تهران است. شهری است کوچک در راه شوسهء تهران به قزوین کنار رودخانهء کرج، سردسیر و معتدل. کرج در گذشته دهی بیش نبوده است و پس از احداث راه شوسه و مؤسسات کشاورزی در آنجا، آباد شده است و روزبه روز بر آبادی...

کرج

[کَ رَ] (اِخ) نام رودی است که از کوهستان شمال غربی ری و ارتفاعات کندوان سرچشمه می گیرد و پس از بهم پیوستن آبها بسوی شهر کرج جاری میشود و بلوک شهریار و ساوجبلاغ و جز آن را مشروب می سازد. (از ناظم الاطباء). از کوه کلون بسته [از سلسلهء...

کرج

[کَ رِ] (اِخ) کرج ابودلف. کره رود. شهر ابودلف عجلی. (منتهی الارب). اهل این شهر آن را کَرَه نامند و آن از روستایی است که فاتق نامند و معرب از هفته است. مدینه ای است میان راه همدان به اصفهان و به همدان نزدیکتر است و ابودلف قاسم عیسی العجلی...

کرج

[کَ رَ] (اِخ) دهی است به دینور. (منتهی الارب). بزرگترین شهر ناحیهء رود راور است نزدیک همدان از نواحی جبال میان همدان و نهاوند. (از معجم البلدان). دهی است از دهستان دینور بخش صحنهء شهرستان کرمانشاهان، چهارهزارگزی خاور شوسه کرمانشاه به سنقر. سردسیر و سکنهء آن 435 تن است. (از...

کرج

[کَ رَ] (ع مص) تباه گردیدن نان و کره برآوردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). فاسد شدن و کپک گرفتن نان. (از اقرب الموارد). کره برآوردن و تباه شدن نان و سبزی و مانند آن از دیرماندگی. معرب کرهء فارسی است. (یادداشت مؤلف).

کرج

[کِ / کِ رِ] (اِ) پارچه را گویند که از گریبان بیرون آورند و آن را به عربی قواره خوانند. (برهان)(1) (از فرهنگ رشیدی). قواره و پارچه که از گریبان جامهء بریده بیرون آرند. (ناظم الاطباء). رجوع به کَرج [ کَ ] شود.
(1) - در آنندراج این معنی در ذیل...

کرج

[کِ / کِ رِ](1) (اِ) تراشهء خربزه و هندوانه و غیر آن. (برهان) (ناظم الاطباء). پارچه ای از خربزه که برین و قاش نیز گویند، لیکن قاش ترکی است. (فرهنگ رشیدی). قاش خربزه و هندوانه و امثال آن. (آنندراج).(2) کُرچ. (برهان) (از آنندراج) :
ماند کرجی گفت این را من خورم
تا...

کرج

[کُرْ رَ] (معرب، اِ) کرهء اسب و ستور باشد. معرب است. (منتهی الارب) (از آنندراج). مأخوذ از کرهء فارسی و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). || چیزی چون مهر که با آن بازی کنند. (از اقرب الموارد). اسبابی است که با آن بازی کنند. معرب از فارسی است. (از المعرب جوالیقی...

کرج

[کُ] (اِخ) گروهی از مردم. (از اقرب الموارد). || (معرب، اِ) بازیی است و کلمهء فارسی است. (از اقرب الموارد).

کرج

[کُ] (اِ) کَرج. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرج شود.

کرج

[کُ] (اِخ) طایفه ای از نصاری که در کوههای قَبق و شهر سریر سکونت گزیدند و شوکتی بهم رسانیدند تا شهر تفلیس را گرفتند و ایشان را ولایتی است منسوب به آنان و ملک و لغت و شوکت و قوت و کثرت عدد. (از معجم البلدان).
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.