کرج
[کُرْ رَ] (معرب، اِ) کرهء اسب و ستور باشد. معرب است. (منتهی الارب) (از آنندراج). مأخوذ از کرهء فارسی و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). || چیزی چون مهر که با آن بازی کنند. (از اقرب الموارد). اسبابی است که با آن بازی کنند. معرب از فارسی است. (از المعرب جوالیقی ص 290). رجوع به کره شود.