جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هوی: (تعداد کل: 7)
هوی
(اِ صوت) حکایت صوت گفتن. آواز برآوردن با تفوه به کلمهء هو. مجازاً بانگ و آواز و فریاد :
جهان پر مشک و عنبر شد ز مویش
هوا پر دود و آذر شد ز هویش.
(ویس و رامین).
همچون گوزن هوی برآورده در سماع
شیران کز آتش شب شبهت رمیده اند.
خاقانی.
- های و هوی؛ فریاد...
جهان پر مشک و عنبر شد ز مویش
هوا پر دود و آذر شد ز هویش.
(ویس و رامین).
همچون گوزن هوی برآورده در سماع
شیران کز آتش شب شبهت رمیده اند.
خاقانی.
- های و هوی؛ فریاد...
هوی
(اِ) ترس و بیم. (آنندراج) (برهان). || کلمهء افسوس است. (حاشیهء برهان چ معین). باد سرد. آه :
همه چشم پر آب و دل پر ز هوی
به طوس سپهبد نمودند روی.فردوسی.
همه چشم پر آب و دل پر ز هوی
به طوس سپهبد نمودند روی.فردوسی.
هوی
[هَ] (ع ص) هَوٍ. دوست دارنده. (منتهی الارب). صاحب هوی. (اقرب الموارد). مؤنث آن هویه است. (اقرب الموارد).
هوی
[هَ وا] (ع مص) دوست داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان القرآن جرجانی) (اقرب الموارد). || (اِ) خواست و عشق در خیر باشد یا در شر. (منتهی الارب) (آنندراج). عشق. (اقرب الموارد) :
چنو نه هست و نه بود و نه نیز خواهد بود
فراق او متواتر هوای او سرمد.منجیک.
هوای تو را زان...
چنو نه هست و نه بود و نه نیز خواهد بود
فراق او متواتر هوای او سرمد.منجیک.
هوای تو را زان...
هوی
[هَ ی وی ی] (ع اِ) پاره ای از شب. || بانگ و فریاد. || (مص) از بالا به زیر افتادن یا هوی به فتح بالا برآمدن و به ضم فرودافتادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد).
هوی
[هُ وی ی] (ع اِ) پاره ای از شب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || بانگ و فریاد. || (مص) فرودآمدن عقاب بر شکار و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || افتادن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). از بالا به زیر افتادن. (اقرب الموارد) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل). || دراز...
هوی
[هِ وا] (ع مص) پیش آوردن و نرم گردانیدن. (منتهی الارب). هِواء. (اقرب الموارد). گویند: الهواء و اللواء؛ أی ان تقبل بالشی ء و تدبر أی تلاینه مره و تشاذه اخری. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).