هوی
[هُ وی ی] (ع اِ) پاره ای از شب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || بانگ و فریاد. || (مص) فرودآمدن عقاب بر شکار و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || افتادن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). از بالا به زیر افتادن. (اقرب الموارد) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل). || دراز و بلند شدن دست. || مردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || آواز نرم شنیدن گوش. (منتهی الارب) (آنندراج). || شتابی کردن. || دهن گشادن زخم نیزه. || وزیدن باد. || درگذشتن و مضی در سیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || رفتن بر روی زمین. (اقرب الموارد).