جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه نواب: (تعداد کل: 7)
نواب
[نَوْ وا] (ع ص) بسیار نیابت کننده (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء ||) نایب وکیل : و خود را [ خواجه اسماعیل ]نواب ایشان [ فرزندان امیر یوسف ] داشت (تاریخ بیهقی ص 254 ||) از القاب شاهزادگان است، خواه نرینه یا مادینه (ناظم الاطباء) عنوانی که در ایران عهد...
نواب
[نُوْ وا] (ع ص، اِ) جِ نایب وکیل ها و گماشتگان : من از این حشم و خدمتکاران و عمال و نواب خویش سیر آمدم (فارسنامهء ابن بلخی ص 89 ) و هرگز در خاندان او هیچ از نواب و دبیران و وکیلان یک درم سیم از هیچ کس نستد...
نواب
[نَوْ وا] (اِخ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل، در 12 هزارگزی جنوب شرقی زابل و 6 هزارگزی راه دوست محمد به زابل، در جلگهء معتدل هوائی واقع است و 453 تن سکنه دارد آبش از رودخانهء هیرمند، محصولش غلات و لبنیات، شغل مردمش ( زراعت و گله...
نواب
[نَوْ وا] (اِخ) علی اکبر شیرازی (حاجی) ملقب به نواب و متخلص به بسمل از ادباء و شاعران قرن سیزدهم هجری است و در نیمهء دوم قرن سیزدهم درگذشته او راست: نورالهدایه، شرح سی فصل خواجه نصیر، حاشیه بر مدارک، حاشیه بر تفسیر قاضی بیضاوی، تذکرهء دلگشا از اشعار اوست...
نواب
[نَوْ وا] (اِخ) کلب علی خان رامپوری، متخلص به نواب والی رامپور و از پارسی گویان قرن سیزدهم هجری هندوستان است رجوع به سخنوران چشم دیده ص 120 و نگارستان سخن ص 128 و فرهنگ سخنوران شود.
نواب
[نَوْ وا] (اِخ) محمدصدیق حسن خان بهار قنوجی بخارائی (سید)، ملقب به امیرالملک و متخلص به نواب از شاعران قرن سیزدهم هجری و مؤلف تذکرهء شمع انجمن است او راست: کشته چشم سیه مست بتان آمده ام جا توان داد به زیر شجر تاک مرا دل مانده ز من جدا...