جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه نطع: (تعداد کل: 5)
نطع
[نَ]( 1) (ع اِ) بساط و فرش چرمین (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) بساط چرمی (فرهنگ خطی) نصع (منتهی الارب) گستردنی است از ادیم (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) بساط از پوست دباغت کرده که بر آن نشینند (آنندراج) مبناه (یادداشت مؤلف) نِطع (منتهی الارب)...
نطع
[نَ طَ] (ع اِ) گستردنی است از ادیم (منتهی الارب) نَطع رجوع به نَطع شود || آن که زیر پای مردم واجب القتل اندازند نَطع نِطع (آنندراج) رجوع به نَطع شود || مجازاً مطلق فرش و گستردنی نَطع نِطَع (از آنندراج) رجوع به نَطع شود.
نطع
[نُ طُ] (ع ص، اِ) به تکلف فصاحت نمایندگان (منتهی الارب) کسانی که به تکلف فصاحت می کنند (ناظم الاطباء) متشدقون فی الکلام (اقرب الموارد).
نطع
[نِ] (ع اِ) گستردنی است از ادیم (از منتهی الارب) رجوع به نَطع شود || مجازاً، مطلق فرش و گستردنی نَطَع نَطع (آنندراج) رجوع به نَطع شود || آنکه زیر پای مردم واجب القتل اندازند نَطع نَطَعْ (آنندراج) رجوع به نَطع شود || کام دهن که در وی شکن هاست...
نطع
[نِ طَ] (ع اِ) نَطع گستردنی است از ادیم (منتهی الارب) رجوع به نَطع شود || کام دهان که در وی شکنهاست نِطع (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).