نطع

معنی نطع
[نَ]( 1) (ع اِ) بساط و فرش چرمین (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) بساط چرمی (فرهنگ خطی) نصع (منتهی الارب) گستردنی است از ادیم (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) بساط از پوست دباغت کرده که بر آن نشینند (آنندراج) مبناه (یادداشت مؤلف) نِطع (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (متن اللغه) نَطَع (غیاث اللغات از منتخب اللغات) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه) نِطَع (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (متن اللغه) ج، انطاع، نطوع( 2 ||) بساط (فرهنگ خطی) مجازاً، به معنی مطلق فرش و گستردنی، چون نطع شطرنج و نطع خواب و جز آن و با لفظ انداختن و گستردن مستعمل است (از آنندراج) بساط گستردنی فرش : از آسمان جنیبه برون تاخت قدر او هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا خاقانی شهنشاهی که درع شرع همبالای او آمد قدردستی که فرق چرخ نطع پای او آمد خاقانی زمین نطع شقایق پوش گشته شقایق مهد مرزنگوش گشتهنظامی نگر که بالش زربفت و نطع زیلوچه ز کتم غیب که می آورد به صدر صدور نظام قاری بالش و نطع و نهالی و لحافم بخشید بقچه و صندلیم بهر سر و بالین داد نظام قاری با گلیم جهرمی میگفت نطع بردعی کز حصیر و بوریایم خار خاری بر دل است نظام قاری هم پرتو دشنه ماهتابش هم خنجر شعله نطع خوابش فیاض (از آنندراج ||) آن [ بساط ] که زیر پای مردم واجب القتل اندازند و این رسم قدیم بوده است (آنندراج) بساط چرمی که زیر پای کسی که به شکنجه یا سربریدن محکوم شده است می افکنند (از المنجد) بساط چرمی که در روی آن شخص گناهکار را سر می برند (ناظم الاطباء) نِطع (آنندراج) نَطَع (آنندراج) (المنجد) ج، انطاع، نطوع : چون میان سرای برسیدم [ احمدبن ابی دواد ] یافتم افشین را بر گوشهء صدر نشسته و نطعی پیش وی فرود صفه باز کشیده (تاریخ بیهقی ص 171 ) اکنون چو چراغ است به کشتن درخور بر نطع نشسته اشکریزان در برخاقانی تیغ چون بر سری فراز کشند ریگ ریزند و نطع بازکشندنظامی نطع بیفکند و بر او ریگ ریخت دیو ز دیوانگیش می گریختنظامی به سرهنگ دیوان نگه کرد تیز که نطعش بینداز و خونش بریز سعدی بر نطع سیاست قضا دست افشان زود آمده ایم اگرچه دیر آمده ایم حیاتی (از آنندراج ||) رقعهء شطرنج (یادداشت مؤلف) صفحهء شطرنج بساط شطرنج : شاخ گل شطرنج سیمین و عقیقین گشته است وقت شبگیران به نطع سبزه بر شطرنج باز منوچهری از اسب پیاده شو بر نطع زمین رخ نه زیر پی پیلش بین شه مات شده نعمان خاقانی شطرنجی ثنای توام قائم زمانه کز نطع مدحت تو برون لشکری ندارم خاقانی (دیوان چ سجادی ص 283 ) آسمان نطع مرادم برفشاند نه شهش ماند و نه فرزین ای دریغخاقانی خاقانیا چو دیدی از عمر بی ثباتی نطع هوس برافشان پندار شاه ماتیخاقانی به نطع کینه در چون پی فشردی درافکن پیل و شه رخ زن که بردینظامی به شطرنج خلاف این نطع خونریز به هر خانه که شد دادش شه انگیزنظامی چو عقلم مات شد بر نطع عشقش چه بازم چون نه بازو و نه خانه استعطار دیو که بود کو ز آدم بگذرد بر چنین نطعی از او بازی بردمولوی بساط دلیران که بی رنج نیست به بازی کم از نطع شطرنج نیست امیرخسرو (از آنندراج ||) بساطی که مهره بازان و مشعوذان افکنند و عروسکان و مهره ها بر آن چینند : بازیچگکان بدیم بر نطع وجود رفتیم به صندوق عدم یک یک باز خیام (یادداشت مؤلف) نطع پر از زخمه و رقاص نه بحر پر از گوهر و غواص نهنظامی || سفره (ناظم الاطباء) خوان : شکر چه نهی به خوان بر چون نداری به نطع اندر مگر سرکه و ترینهناصرخسرو || پوستی که درویشان برمیان بندند (غیاث اللغات) پوستی که درویشان بر کمر می بندند (ناظم الاطباء||) نطع جواهر، چرمی که جوهریان مروارید و جواهر را بر آن انداخته در رشته کشند (آنندراج) : سرشک من به رقص افتاد بر نطع زر از شادی چو جانم در سماع آمد که یارب وصل یار است این خاقانی بر نطع جواهری است غلطان گوهر چون ریگ در بیابان سالک (از آنندراج ||) کام (فرهنگ خطی) (یادداشت مؤلف) سغ (یادداشت مؤلف) رجوع به نِطع شود || شکن های کام نِطع نَطَع (فرهنگ خطی) رجوع به نِطع شود (|| مص) به صیغهء مجهول، برگردیدن گونهء کسی (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) دیگرگون شدن رنگ کسی گویند: نُطِعَ لونه؛ تغیر (از اقرب الموارد) (از المنجد) ( 1) - فصیحتر آن نِطَع است (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ( 2) - و اَنطُع (متن اللغه).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.