جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه نامی: (تعداد کل: 7)
نامی
(ع ص) اسم فاعل از نُمُوّ (اقرب الموارد) رجوع به نموشود || بالنده نموکننده (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) بالان روینده رویا || شجر و نبات و حیوان و مقابل آن صامت است، از قبیل سنگ و غیر آن (از معجم متن اللغه) هر ذیروحی [...
نامی
(اِ) مکتوب کتاب (ناظم الاطباء) نامه فرمان (برهان قاطع) رجوع به نامه شود.
نامی
(ص نسبی) (از: نام + ی، نسبت) پهلوی نامیک( 1) به معنی نامور مشهور (حاشیهء برهان قاطع چ معین)( 2) صاحب نام نیک مشهور معروف (آنندراج) (انجمن آرا) کسی که نام نیک او مشهور شده باشد (فرهنگ نظام) مشهور معروف نامدار (ناظم الاطباء) داستان سمر بلندآوازه شهیر سامی صاحب اشتهار...
نامی
(اِخ) (الشریف) ابن عبدالمطلب بن حسن بن ابی نمی الثانی وی به انتقام خون برادرش با شریف محمد بن عبدالله حکمران مکه جنگید و او را بکشت و خود صد روز بر مکه حکمرانی کرد و سپس متواری و کشته شد به سال 1039 ه ق رجوع به الاعلام...
نامی
(اِخ) احمدبن محمد دارمی مصیصی، مکنی به ابوالعباس و مشتهر به نامی از شاعران و ادبای عرب و مداح سیف الدوله است او را با متنبی معارضاتی بوده او راست: دیوان شعر، الامالی، القوافی وی بسال 370 یا 371 یا 399 ه ق در حلب درگذشت از اشعار اوست:...
نامی
(اِخ) (ملا) شمسی از پارسی گویان هند است و این رباعی را مؤلف تذکرهء صبح گلشن( 1) به نام او ثبت کرده است: ای دل پی یار ناتوانی بس نیست ای دیدهء زار خونفشانی بس نیست عمری است که یار رفت و جان با او رفت هان ای تن زار...