جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه موجب: (تعداد کل: 4)
موجب
[جِ] (ع ص، اِ) هرآنچه لازم می گرداند و مقرر می کند و واجب می گرداند. (ناظم الاطباء). لازم کننده. (آنندراج) (غیاث). واجب کننده. مقررکننده. مقررگرداننده. || سبب. دلیل. سبب و بایگر و جهت و باعث و شوند و علت و وجه و محرک. (ناظم الاطباء). عامل. مایه. باعث. داعی:...
موجب
[جِ] (اِخ) نام شهری است به شام میان قدس و بلغاء. (معجم البلدان).
موجب
[جَ] (ع ص) ایجاب کرده شده. لازم آمده. لازم گردانیده شده و مقررکرده شده. || مثبت. ضد منفی. (ناظم الاطباء)؛ استثناء در کلام تام موجب. || (اصطلاح فلسفی) به معنی ضد مختار است. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی).