موجب
[جَ] (ع ص) ایجاب کرده شده. لازم آمده. لازم گردانیده شده و مقررکرده شده. || مثبت. ضد منفی. (ناظم الاطباء)؛ استثناء در کلام تام موجب. || (اصطلاح فلسفی) به معنی ضد مختار است. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی).