جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مغرب: (تعداد کل: 8)
مغرب
[مَ رِ / رَ](1) (ع اِ) جای فروشدن آفتاب. ج، مغارب. (مهذب الاسماء). خوربران. خورباران. (مفاتیح العلوم خوارزمی). جای فروشدن آفتاب. مغربان مثله، مُغَیرِبان مصغر آن. (منتهی الارب) (آنندراج). جای فروشدن آفتاب و خاور(2). ج، مغارب. (ناظم الاطباء). محل غروب آفتاب. مقابل مشرق. (از اقرب الموارد). یکی از چهار جهت....
مغرب
[مُ رَ] (ع اِ) سپیده دم. (منتهی الارب) (آنندراج). صبح و سپیده دم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سپید یا هرچه از چیزی سپیدتر باشد و آن بدتر سپیدی است، یا سپیدی کرانها و لبها از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنچه هر چیز از آن...
مغرب
[مُ رِ] (ع ص) چیز غریب آرنده. (منتهی الارب) (آنندراج). چیز عجیب و غریب آرنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- العنقاء المغرب و عنقاء مغرب و مغربه (در -هر سه بطور صفت) و عنقاء مغرب (به طور -اضافه)؛ مرغی است معروف الاسم مجهول الجسم یا از الفاظ بی معانی است...
- العنقاء المغرب و عنقاء مغرب و مغربه (در -هر سه بطور صفت) و عنقاء مغرب (به طور -اضافه)؛ مرغی است معروف الاسم مجهول الجسم یا از الفاظ بی معانی است...
مغرب
[مُ غَرْ رِ] (ع ص) سوی مغرب شونده. (منتهی الارب) (آنندراج). سوی مغرب شونده و آن که به سوی مغرب می رود. (ناظم الاطباء). || شأو مغرب؛ بعید. فاصلهء دور(1). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
(1) - بدین معنی در منتهی الارب و ناظم الاطباء به فتح...
(1) - بدین معنی در منتهی الارب و ناظم الاطباء به فتح...
مغرب
[مُ غَرْ رَ] (ع ص) فاصلهء دور. (ناظم الاطباء).
مغرب
[مَ رِ] (اِخ) ممالک آفریقا. (ناظم الاطباء). ممالکی در آفریقا و نسبت بدان را مغربی گویند. (از اقرب الموارد). نامی است که جغرافیادانان اسلام به شمال آفریقا (تونس، الجزایر، مراکش و...) داده اند و علاوه بر این کشورها، بر اندلس نیز اطلاق می شده است. مغرب را به مغرب اقصی...
مغرب
[مَ رِ] (اِخ) (کشور...) کشوری است در شمال غربی افریقا. از شمال به دریای مدیترانه، از مشرق به الجزایر و از جنوب به الجزایر و صحرای شمال باختری یا صحرای سابق اسپانی(1) و از مغرب به اقیانوس اطلس محدود است. مساحت این کشور که مراکش نیز نامیده می شود در...