جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قشم: (تعداد کل: 7)
قشم
[قَ شَ] (ع اِ) غورهء سپید دراوچه(1) و جز آن که شیرین میشود. و به سکون شین نیز خوانده شده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). البسر الابیض الذی یؤکل قبل ادراکه و هو حینئذ حلو. (اقرب الموارد). || (مص) مردن. (منتهی الارب). گویند: قشم قشماً؛ بمرد، و این از کراع روایت...
قشم
[قَ] (ع اِ) آب راهه بر زمین. (منتهی الارب). مسیل آب در زمین. (اقرب الموارد). || غورهء سپید دراوچه(1) و جز آن که شیرین می شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قَشَم شود. || (مص) خوردن، یا بسیار خوردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || بلایه و هیچکاره از طعام...
قشم
[قُ] (ع اِ) جِ قشیم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قشیم شود.
قشم
[قِ] (ع اِ) سرشت که مردم بر آن آفریده. (منتهی الارب). طبیعت. (اقرب الموارد). || آب راههء تنگ در رودبار یا در زمین، یا آب راههء مطلق. ج، قُشوم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || تن و پیکر. (منتهی الارب). جسم. (اقرب الموارد): رأیته قد ذهب قشمه؛ ای ناحلاً و ذهب...
قشم
[قِ] (اِخ) (جزیرهء...) ناحیه ای است از حکومت بنادر در 40 کیلومتری بندرعباس و مهمترین و بزرگترینِ جزایر خلیج فارس، طول 143، عرض 18 کیلومتر، قریهء مهم آن قصبهء قشم، 8000 مرکز تجارت و معادن مهم آن آهن دارد و قرای آن 25 است.
قشم
[قِ] (اِخ) یکی از بخشهای شهرستان بندرعباس، همچنین نام جزیره و قصبهء مرکز جزیره ای است. بخش قشم از 5 جزیره به شرح زیر تشکیل شده است: 1- جزیرهء قشم 2- جزیرهء هرمز 3- جزیرهء هنگام 4- جزیرهء لارک 5- جزایر تنب بزرگ و کوچک. قشم در 24000 گزی جنوب...