جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه فرج: (تعداد کل: 21)

فرج

[فَ] (اِ) بر وزن و معنی ارج که قدر و قیمت و مرتبه و حد باشد. (برهان). ورج. (حاشیهء برهان چ معین).

فرج

[فَ] (ع اِ) در لغت پیش آدمی را نامند و نزد فقهاء اعم از پیش و پس آدمی باشد و بیرجندی گفته که مراد به فرج در آداب غسل، پیش و پس زن و مرد است هرچند در لغت اختصاص به پیش یافته است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). اندام شرم...

فرج

[فَ رَ] (ع مص) پیوسته واماندگی شرم جای. (منتهی الارب). || به هم ناپیوستن هر دو سرین جهت ضخامت و بزرگی. (منتهی الارب) (از تاج العروس). || شکافتن. (ترجمان ترتیب عادل بن علی). || دور کردن اندوه را. (منتهی الارب). اندوه وابردن. (تاج المصادر بیهقی). || (اِمص) اسم است از...

فرج

[فَ رِ] (ع ص) پیوسته گشاده عورت. (منتهی الارب). مردی که پیوسته عورتش گشاده باشد. (از لسان العرب).

فرج

[فُ رُ / فُ] (ع ص) کسی که راز را نپوشد. (منتهی الارب). در اقرب الموارد به کسر اول و به ضم اول و دوم هم ضبط شده است. || کمان دورزه. (منتهی الارب). القوس البائنه عن الوتر. (اقرب الموارد). || زن با یک جامه. (از منتهی الارب). زن متفضله...

فرج

[فَ رَ] (اِخ) شهری است در اندلس که به وادی الحجاره معروف است. در بین شمال و شرق قرطبه است و بین آن و طلیطله شهرهایی است. (معجم البلدان).

فرج

[فَ] (اِخ) نصر گوید راهی است بین اُضاخ و ضریه و دو کوه طخفه و رجام در دو طرف آن است. (از معجم البلدان).

فرج

[فُ] (اِخ) شهری است در آخر اعمال فارس. (از معجم البلدان). شهری است به فارس و از آن شهر است علی بن حسن بن علی محدث. (منتهی الارب).

فرج

[فَ] (اِخ) شهرستانی است به موصل. (منتهی الارب).

فرج

[فَ رَ] (اِخ) ابن ابی الحکم بن عبدالرحمان بن عبدالرحیم الیحصبی، مکنی به ابی الحسن. از علمای کم نظیر بود. وی روز دهم ذی الحجهء 448 ه .ق. درگذشت. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 21).

فرج

[فَ رَ] (اِخ) ابن ابی الفرج بن یعلی التجیبی. قاضی طلیطله و مردی متدین و فاضل و عالم و خردمند بود و در قضاوت حسن سیرت داشت. وی به سال 470 ه .ق. در ماه رجب درگذشت. (الحلل السندسیه ج 2 ص 21).

فرج

[فَ رَ] (اِخ) ابن زره. یکی از دانشمندان پیشین اصفهان بود و مافروخی نام وی را ضبط کرده است. رجوع به محاسن اصفهان ص 34 شود.

فرج

[فَ رَ] (اِخ) ابن سلام. از روات حدیث بود. و او را کتابی بوده است. رجوع به عقدالفرید ج 7 ص 300 و 313 شود.

فرج

[فَ رَ] (اِخ) ابن سهل یهودی. از دانشمندان اصفهان بود و مافروخی او را در شمار فلاسفه و مهندسان و منجمان و پزشکان اصفهان یاد کرده است. رجوع به محاسن اصفهان ص 34 شود.

فرج

[فَ رَ] (اِخ) ابن عبدالله وذنکابادی. از روات حدیث بود و از عثمان بن سعید روایت کرد. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 157 شود.

فرج

[فَ رَ] (اِخ) ابن غزلون بن خالد انصاری. از فتح بن ابراهیم حدیث کند. او را خطی خوش بود. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 21).

فرج

[فَ رَ] (اِخ) ابن غزلون بن عسال الیحصبی الطلیطلی. از شیوخ خود روایت کرده است و فرزندش ابومحمد عبدالله بن فرج واعظ از وی حدیث کرده. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 21).

فرج

[فَ رَ] (اِخ) ابن فضاله، مکنی به ابی الفضاله. از روات حدیث است. ابن عبدربه گوید: روزی منصور خلیفه سواره از خانهء خویش به درآمد و فرج بن فضاله در کنار باب الذهب نشسته بود. مردم به احترام خلیفه برخاستند و فرج برنخاست. خلیفه در خشم شد و او را...

فرج

[فَ رَ] (اِخ) ابن قاسم غرناطی، مشهور به ابن لب و مکنی به ابی سعید. رجوع به ابن لب شود.

فرج

[فَ رَ] (اِخ) ابن یزید، مکنی به ابوشیبه. رجوع به ابوشیبه شود.
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.