جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عل: (تعداد کل: 4)
عل
[عَلْ ل] (ع مص) دوباره آب خوراندن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دیگرباره شراب دادن. (تاج المصادر) (مصادر زوزنی). || نیک رنگ دادن چرم را. (اقرب الموارد). || پیاپی زدن. (تاج المصادر) (اقرب الموارد). سئل تابعی عمن ضرب رج فقتله، فقال اذا عله ضرباً ففیه القود. (اقرب الموارد). || شتران را...
عل
[عَل ل] (ع ص، اِ) کنهء لاغر. || کنهء فربه. از اضداد است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || مرد کلان سال و حقیر و نزار. (منتهی الارب). || ریزه اندام از هر چیزی. || تکهء بزرگ جثه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || مرد که صحبت زنان، و محادثت با آنها...
عل
[عَلْ لَ / عَلْ لِ] (ع حرف) از حروف مشبهه بالفعل بمعنای لعلّ است. و بعضی بر آنند که اصل و ریشهء لعل همین عل است، و لام آن زائد است. مانند «لاتهین الفقیر علک أن ترکع یوماً، و الدهر قد رفعه». عل و لعل در معنی مانند عسی، و...
عل
[عُل ل / عِل ل] (ع اِ) جِ عُلعُل. (لسان العرب و شرح قاموس از ذیل اقرب الموارد). اما ازهری گوید جمع علعل، عُلُل و عَلاعل است. (ذیل اقرب الموارد).