جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه طفیل: (تعداد کل: 14)
طفیل
[طَ] (ع اِ) آب مکدر باقی ماندهء در حوض. (منتهی الارب). آب تیره و دُرد که در حوض بماند. (منتخب اللغات).
طفیل
[طِفْ یَ] (ع اِ) نوزاده. || (اِخ) نام مردی است. (منتهی الارب).
طفیل
[طُ فَ] (ع اِ مصغر) مصغر طِفل. رجوع به طِفل شود.
طفیل
[طُ فَ / فِ] (از ع، ص، اِ) شاید مخفف طفیلی باشد. رجوع به طفیلی شود که نام شخصی است از بنی امیه که در حالت عسرت و تنگدستی به شادیهای مردم بی طلب رفتی و او را طفیل العرایس گفتندی. فارسیان این لفظ را به دو معنی استعمال کنند،...
طفیل
[طَ] (اِخ) طفیل و شامه دو کوهند به ده فرسنگی مکه. عرام گوید طفیل کوهک بسیار سیاهی است در میان پشته ای از ریگ متصل به هرشی. اصمعی در کتاب الجزیره و رخمه گوید: آبی است خاصه مر بنی دئل را در کوهکی بنام طفیل و شامه کوهک دیگری است...
طفیل
[طُ فَ] (اِخ) رودباری است میان تهامه و یمن. (معجم البلدان).
طفیل
[طُ فَ] (اِخ) قلعتی است به وادی موسی نزدیک بیت المقدس. (معجم البلدان).
طفیل
[طُ فَ] (اِخ) ابن ابی بن کعب انصاری. صحابی است.
طفیل
[طُ فَ] (اِخ) ابن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم صحابی قرشی. شوی نخستین زینب بنت خزیمه است و زینب را پس از درگذشتن طفیل بقولی برادر او عبیده و بقولی عبدبن جحش بخواست و پس از وفات زوج ثانی در رمضان سال سوم هجرت وی به عقد رسول اکرم درآمد....
طفیل
[طُ فَ] (اِخ) ابن زلال کوفی. از اولاد عبدالله بن غطفان بن سعد است و او را طفیل الاعراس و طفیل العرائس خواندندی بدانجهت که در طعام ولیمه ناخوانده آمدی. طفیلی ناخوانده به مهمانی آینده منسوب به وی است. نسب ذلک الفعل الی اول من فعله. (منتهی الارب). رجوع به...
طفیل
[طُ فَ] (اِخ) ابن عامربن واثله الکنانی. یکی از شجعان و از سرشناسان قوم خود بود. وی با پدر خویش و ابن الاشعث در شورش بر حجاج دست داشت و در واقعهء یوم الزاویه کشته شد (82 ه . ق.) و پدر وی او را به قصیدتی رثاء گفت که...
طفیل
[طُ فَ] (اِخ) ابن عمروبن طریف بن العاص الدوسی الازدی، ملقب به ذوالنور. صحابی و از اشرف عرب به جاهلیت و اسلام و مردی شاعر و غنی و مهماندار و مطاع قوم بود و به یمامه کشته شد (11 ه . ق.). (الاعلام زرکلی ج 2 ص448) (حبیب السیر ج...
طفیل
[طُ فَ] (اِخ) ابن عوف غنوی، ملقب به مجبر. از شعرای جاهلیت. اصمعی گوید: وی در وصف خیل قوی باشد. مرزبانی در الموشح گوید: خبر داد ما را محمد بن الحسن بن درید و گفت آگاه ساخت ما را ابوحاتم و گفت حدیث کرد مرا اصمعی و گفت: طفیل الغنوی...
طفیل
[طُ فَ] (اِخ) ابن مالک بن جعفربن کلاب بن ربیعه بن عامربن صعصعه. فارس قُرزُل. از مردان عرب و اسیرکنندهء معبدبن زراره سید مضر در یوم رحرحان. او راست:
قضینا الحزن من عَبسٍ و کانت
مَنیهُ مَعبدٍ فینا هُزالا.
رجوع به عقدالفرید ج6 ص8، 9 و ج3 ص303 شود.
قضینا الحزن من عَبسٍ و کانت
مَنیهُ مَعبدٍ فینا هُزالا.
رجوع به عقدالفرید ج6 ص8، 9 و ج3 ص303 شود.