طفیل
[طُ فَ] (اِخ) ابن عوف غنوی، ملقب به مجبر. از شعرای جاهلیت. اصمعی گوید: وی در وصف خیل قوی باشد. مرزبانی در الموشح گوید: خبر داد ما را محمد بن الحسن بن درید و گفت آگاه ساخت ما را ابوحاتم و گفت حدیث کرد مرا اصمعی و گفت: طفیل الغنوی در برخی از اشعار اشعر از امرؤالقیس است. و نیز گوید اصمعی گفت نابغه و زهیر و اوس نیکو وصف خیل نکردندی. طفیل غنوی لغت به نهایت رسانیده است و نیز مرزبانی گوید: خبر داد ما را ابن درید و گفت ابوحاتم ما را آگاه گردانید و گفت حدیث کرد مرا اصمعی و گفت: طفیل غنوی از زهیر به شعراء اولین اشبه بود. او راست:
ظعائن ابرقن الخریف وشمنه
و خفن الهمام ان تقاد قنابله.
و همو راست:
هجان البیاض اشربت لون صفره
(عقیله جوٍّ عازب لم یحلل).
ان النساء متی یُنهین عن خُلق
فانّه واقعٌ لابُدّ مفعول.
قال طفیل یذکر الموت:
مضوا سلفاً قصدالسبیل علیهم
و صرف المنایا بالرجال تقلب.
و نیز او راست:
انّ النساء کاشجار نبتن معاً
منها المرار(1) و بعض المرّ مأکول.
(الموشح ص34، 41، 47، 196) (الجواهر ص118) (عقدالفرید ج 7 ص140) (عیون الاخبار ج 3 ص67 و ج 4 ص113).
(1) - المرار؛ شجر مُرّ.
ظعائن ابرقن الخریف وشمنه
و خفن الهمام ان تقاد قنابله.
و همو راست:
هجان البیاض اشربت لون صفره
(عقیله جوٍّ عازب لم یحلل).
ان النساء متی یُنهین عن خُلق
فانّه واقعٌ لابُدّ مفعول.
قال طفیل یذکر الموت:
مضوا سلفاً قصدالسبیل علیهم
و صرف المنایا بالرجال تقلب.
و نیز او راست:
انّ النساء کاشجار نبتن معاً
منها المرار(1) و بعض المرّ مأکول.
(الموشح ص34، 41، 47، 196) (الجواهر ص118) (عقدالفرید ج 7 ص140) (عیون الاخبار ج 3 ص67 و ج 4 ص113).
(1) - المرار؛ شجر مُرّ.