جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ساقی: (تعداد کل: 10)
ساقی
(ع ص، اِ) آب ده (مهذب الاسماء) (دهار) آب دهنده ج، سُقات (منتهی الارب) آنکه سیراب کند آنکه تشنگی فرونشاند آبدار : و سیدالشهداء حمزه و ساقی حجاج عباس، اعمام (حضرت علی) [ بودند ] (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 10 ||) چمانی (برهان) جمانی (برهان) شرابدار...
ساقی
(اِخ) دهی است از دهستان القورات بخش حومهء شهرستان بیرجند، واقع در 36 هزارگزی شمال باختری بیرجند دره ای هوایش معتدل، آبش از قنات، محصولش غله و عناب و میوه است، 511 تن سکنه دارد که بزراعت میگذرانند و راه آن مالرو است مزارع: آواز، اسپوچاه، رومنج بالا، کلاته لز،...
ساقی
(اِخ) دهی است از دهستان کزاز پایین بخش سربند شهرستان اراک، واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری آستانه، و 6 هزارگزی راه مالرو عمومی کوهستانی و سردسیر آبش از قنات، و محصولش غله و میوه و انگور است، و 649 تن سکنه دارد که به زراعت ( میگذرانند از صنایع...
ساقی
(اِخ) (بالدیرزاده علی) از شاعران عثمانی در قرن دهم هجری است (از قاموس الاعلام ترکی).
ساقی
(اِخ) (قراجه) از امرای سلجوقی در اواخر قرن پنجم بود رجوع به تاریخ سلاجقهء عماد کاتب ص 123 و کتاب النقض ص 515 شود.
ساقی
(اِخ) (ملا) از شاعران اواخر قرن نهم و معاصر امیرعلیشیر نوایی است و سلطان محمد فخری هراتی مترجم مجالس النفائس در فصلی که بعنوان مجلس نهم بر ترجمهء آن کتاب افزوده ذکر او را چنین آورده است: در گذر خیابان هرات میبود مردی است طالب علم و گاهی از او...
ساقی
(اِخ) (ملکبگ) از امیرزادگان خراسان در قرن نهم بود امیر علیشیرنوایی ذکر او را در مجلس پنجم تذکرهء خود آورده است وی پسر جعفر بخشی بیگ( 1) است در اوان کودکی در شعر فارسی و ترکی استعدادی داشت و در سپاهیگری نیز از متعینین زمان و منظور نظر سلطان حسین...
ساقی
(اِخ) نام او حاج محمد زمان متخلص به ساقی فرزند کلبعلیخان جلایر کلاتی است که پدرانش در کلات خراسان حکومت داشتند وی در جوانی به تحصیل فنون پرداخت و در جادهء طریقت گام نهاد و به محمد اسماعیل ازغدی متخلص به وجدی دست ارادت داد آنگاه به اعتاب مقدسه شتافت...
ساقی
(اِخ) نام او شاه حسین اصفهانی متخلص به ساقی از شاعران قرن دهم هجری است سام میرزا در تحفه سامی آرد: پدرش میوه فروش بود و در میدان شطاحی و معرکه گیری علم تفوق می افراشت اکثر کتب را مطالعه مینمود و در اقسام شعر طبعش به هجو راست تر...