جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ریم: (تعداد کل: 5)
ریم
(اِ) چرکی که از جراحت می پالاید و در دنبل فراهم می آید (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (از فرهنگ اوبهی) (از برهان) غساق : در غریبی نان دستاسین و دوغ بهْ که در دوزخ زقوم و خون و ریم ناصرخسرو چو خون و ریم بپالود خیره از...
ریم
[رَ] (ع اِ) فزونی و فضل گویند: لهذا علی ذاک ریم (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) فزونی و فضل (آنندراج) زیاده (دهار ||) سربار میان دو تنگ بار سرباری علاوه || کوه خرد (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد ||) قبر و گور...
ریم
[رَ] (ع مص) دور گشتن از جای یقال: مارمت افعل و مارمت بالمکان؛ ای مازلت و منه اریم مابرحت؛ یعنی همواره دورم و کذا رمت فلاناً و رمت من عند فلان و یقال ریم به (مجهو)؛ اذا قطع؛ یعنی دور و پس ماند از قافله (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)...
ریم
(ع اِ) آهوی سپید || آهوبره (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) رجوع به رَیم شود.
ریم
(اِخ) موضعی است به بلاد غرب || شهری است نزدیک مقدشوه (منتهی الارب).