جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رمق: (تعداد کل: 6)
رمق
[رَ] (ع مص) نگریستن به کسی (تاج المصادر بیهقی) نگریستن یا به نگاه سبک نگریستن کسی را (از منتهی الارب) نگریستن کسی را به نگاه سبک (از اقرب الموارد ||) طول دادن نگریستن را بر کسی (از اقرب الموارد) رمق به بصر کسی را؛ با مراقبت و مواظبت چشم بدنبال...
رمق
[رَ مِ] (ع ص) عیش رمق؛ اندک از معیشت که باقی جان را نگاه دارد (منتهی الارب) آنچه رمق را حفظ کند (از اقرب الموارد) رُمْقه رَماق رِماق مُرَمَّق (از متن اللغه) رجوع به رمقه و رماق و مرمق شود.
رمق
[رُمْ مَ] (ع ص) ضعیف و سست (منتهی الارب) ضعیف (از اقرب الموارد).
رمق
[رُ مُ] (ع ص، اِ) درویشان که روزگار را به اندک معیشت گذارند جِ رامِق و رَموق (منتهی الارب) فقیرانی که به اندک مایه از معیشت اکتفاء کنند (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ||) بدخواهان (منتهی الارب) حاسدان (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) حسودان || اندکی از مایهء...
رمق
[رَ مَ] (ع اِ) باقی جان (دهار) (منتهی الارب) باقی دمه (دهار) بقیهء حیات ج، ارماق (از اقرب الموارد) حُشاشه (السامی) بقیهء جان (غیاث اللغات) نفس آخرین (از متن اللغه) رمخ و باقی جان (ناظم الاطباء) :مرا سد رمق حاصل می بود (کلیله و دمنه) و مژده داد که خواجه...
رمق
[رَ مَ] (معرب، اِ) رمهء گوسپندان ج، رماق و آن معرب رمه است (از منتهی الارب) گله ای از گوسفند و آن معرب رمهء فارسی است (از اقرب الموارد).